بح
نویسه گردانی:
BḤ
بح . [ ب ُح ح ] (ع اِ) ج ِ اَبح ّ. (منتهی الارب ). ج ِ ابح به معنی دینار و تیر قمار. (آنندراج ). و رجوع به ابح شود.
واژه های همانند
۴۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
به دل کسی آمدن. تصور کردن. گمان کردن. ناراحت و دلآزرده شدن: «من درایستادم، و رفتن به حج تا آنگاه که از مدینه به وادیالقریٰ بازگشت بر راه شام و خلعت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
به شَست اندر آوردن. واژهٌ «شَست» دارای معانی متفاوتی می باشد، بنابراین باید توجه نمود که در چه جائی «به شست اندر آوردن» بکار رفته است تا بتوان به معنی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تا چُس بهمِس خوردن= بهمحض، بهمجرد. اصطلاحی در زبان مردم که کار حرف اضافهی مرکب یا قید مرکب (بدون فاصله، متصل، بیدرنگ) را میکند: بهمحض وقوع یک ا...
آب بهپوست افتادن یا آبی بهپوست افتادن یا آب بهزیر پوست رفتن = وضع مالی خوب پیدا کردن.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.