اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بردن

نویسه گردانی: BRDN
بردن . [ ب ِ دَ ] (اِ) تندی و تیزی رفتار. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) :
گهی با خاک همخانه گهی با باد هم پیشه
گهی با چرخ هم زانو گهی با بحر هم بردن ۞ .

عبدالواسع جبلی .


|| اسب جلد و تیز.(انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بالا بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بربردن . راندن از پائین بجایگاه برین . حمل کردن از زیر به زبر. متصاعد ساختن . برتر قرار دادن .- بالا بردن س...
چرت بردن . [ چ ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) خوابی سبک بردن کسی را. آثار خستگی و خواب نمودار شدن کسی را. || مجازاً، بمعنی غافل ماندن و غفلت کر...
تاب بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) برآمدن با کسی یا چیزی . مقاومت توانستن با کسی یا چیزی : با باز کجا تاب برد بچه ٔ فرفور؟ابوشکور.
جان بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) زندگانی کردن . (غیاث اللغات ). زنده ماندن . از مرگ رهایی یافتن . از مهلکه سالم بیرون آمدن . از مرگ خلاص ش...
تمتع بردن . [ ت َ م َت ْ ت ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) منفعت برداشتن . و منفعت بردن و حظ نفس برداشتن . (ناظم الاطباء) : ز شعر خویش نتوان فیض شعر دیگر...
دست بردن . [ دَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) تصرف کردن . دخالت کردن .- دست از پی چیزی بردن ؛ به کنه آن رسیدن . (آنندراج ).- دست بردن در چیزی ؛ ...
داغ بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) محو کردن اثر داغ . || قرین حرمان و دل سوختگی شدن : بی تو داغ همنشینان زین گلستان میبرم از سبکروحان چو ...
گوی بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) حمل کردن گوی از جایی به جای دیگر. منتقل ساختن گوی . || کنایه از زیادتی کردن و فایق آمدن است . (برهان ...
لذت بردن . [ ل َذْ ذَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) درک خوشی کردن . مزه یافتن . رجوع به کلمه ٔ لذت و شواهد آن شود.
گله بردن . [ گ ِل َ / ل ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) شکایت کردن : گله از دست ستمکاره به سلطان گویندچون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ؟ سعدی ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۷ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.