اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بردن

نویسه گردانی: BRDN
بردن . [ ب ِ دَ ] (اِ) تندی و تیزی رفتار. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) :
گهی با خاک همخانه گهی با باد هم پیشه
گهی با چرخ هم زانو گهی با بحر هم بردن ۞ .

عبدالواسع جبلی .


|| اسب جلد و تیز.(انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
رنج بردن . [ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) تحمل صدمه و اذیت و مصیبت نمودن . (ناظم الاطباء). زحمت کشیدن . رنج کشیدن . تحمل مشقت و محنت کردن : پسند...
رنگ بردن . [ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگ اصلی چیزی را زایل ساختن . چیزی را از رنگ اصلی بگردانیدن . تغییر دادن و دگرگون ساختن رنگ چیزی . رنگ...
جان بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) زندگانی کردن . (غیاث اللغات ). زنده ماندن . از مرگ رهایی یافتن . از مهلکه سالم بیرون آمدن . از مرگ خلاص ش...
پیش بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) فایق شدن .غالب آمدن . غالب شدن . توفیق یافتن به اجراء قصد. نائل شدن بر... کامیاب شدن . بمقصود رسیدن : بنز...
تاب بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) برآمدن با کسی یا چیزی . مقاومت توانستن با کسی یا چیزی : با باز کجا تاب برد بچه ٔ فرفور؟ابوشکور.
کیفر بردن . [ ک َ / ک ِ ف َب ُ دَ ] (مص مرکب ) به جزای عمل خود رسیدن . (فرهنگ فارسی معین ). مجازات یافتن . مکافات دیدن : مار راهرچند بهتر پرو...
کیف بردن . [ ک َ / ک ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، لذت بردن : باید از زندگی کیف برد. (فرهنگ فارسی معین ).
کام بردن . [ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ... از چیزی ؛ متمتع شدن از آن . بهره برداشتن و کام گرفتن از آن چیز. (از آنندراج ).- کام دل بردن ؛ تمتع یاف...
نام بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بیان کردن نام کسی . (ناظم الاطباء). یاد کردن . ذکر کردن اسم : بیاورد برزین می سرخ فام نخستین ز شاه جهان ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۷ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.