اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بردة

نویسه گردانی: BRD
بردة. [ ب َ رَ دَ ] (ع اِ) واحد برد و آن گاهی بمعنی دندان سخت سفید بکار رود. (از اقرب الموارد). || ناگوارد. (منتهی الارب ). ناگواری . (آنندراج ). در حدیث است : اصل کل داء البردة. (منتهی الارب ). تخمه . (از اقرب الموارد). این لفظ بر تخمه نیز اطلاق می شود چنانکه گفته اند اصل کل داءالبردة و چون بیماری تخمه معده را سرد کرده و از هضم طعام باز میدارد لهذا نام این بیماری را از ماده ٔ برودت گرفته اند و خالی از تناسب نباشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || وسط چشم . (منتهی الارب ). در اصطلاح طب ، برده رطوبت غلیظی است که در باطن پلک چشم متحجر میشود و در سفیدی به تگرگ شباهت دارد. (مقاله ٔ سیم از کتاب سوم از قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 69). رطوبتی غلیظ و متحجر در باطن مژگان و مایل بسفیدی باشد و مانند تگرگ در شکل و سختی و بهمین لحاظ بدین اسم نامیده شده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
برده سره . [ ب َ دِ س َ رِ ] (اِخ ) ده مرکز دهستان برده سره بخش اشترینان شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 500 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
برده سره . [ ب َ دِ س َ رِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش اشترینان شهرستان بروجرد این دهستان در شمال باختری بخش واقع و محدود است از شما...
برده سور. [ ب َدِ ] (اِخ ) رودی در آذربایجان غربی از واردات غربی دریاچه ٔ ارومیه . و آن از خاک ترکیه سرچشمه گرفته ، ناحیه ٔ کوهستانی دشت از...
برده میش . [ ب َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. سکنه ٔ آن 203 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
رخت برده . [ رَ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غارت شده . که کالا و اثاثش به تاراج رفته : دلش رفته فراز و تخت مرده پی دل می دوید آن رخت برده ....
رنج برده . [ رَ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مشقت و محنت دیده . زحمت کشیده . صدمه و آسیب دیده . سختی و تعب آزموده : چنین گفت رستم که ای مهت...
کش برده . [ ک َ ب ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در 122هزارگزی جنوب باختری بمپور و سه هزارگزی جنوب ...
خرده برده . [ خ ُ دَ / دِ ب ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سرّ. راز، چون : خرده برده پیش کسی نداشتن ؛ یعنی اسراری که ترس از اشاعه ٔ آن باشد...
برده سفید. [ ب َ دِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش زراب شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 250 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
برده و برده داری ، انسان مملوک و سنّت مالکیت انسانی بر انسانی دیگر. رسم برده داری که مطابق آن یک انسان موضوع مالکیت انسان دیگر قرار می گرفته ، با سابق...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.