اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بندی

نویسه گردانی: BNDY
بندی . [ ب َ ] (ص نسبی ) اسیر. گرفتار. (آنندراج ) (غیاث ) (فرهنگ فارسی معین ). اسیر و گرفتار. ج ، بندیان . (ناظم الاطباء). اسیر. (ترجمان القرآن ). زندانی . ج ، بندیان . (فرهنگ فارسی معین ). محبوس . مسجون . مغلول :
بندیان داشت بی زوار و پناه ۞
برد با خویشتن بجمله براه .

عنصری .


برفتن همچو بندی لنگ از آنی
که بند ایزدی بسته ست رانت .

ناصرخسرو.


تو بیچاره غلط کردی ره در
نجست از بندیان کس جز تو فریاد.

ناصرخسرو.


بدست اندرش بندی ناتوان
ز من در غم عشق نالنده تر.

مسعودسعد.


هرکه در بند تو شد بسته ٔ جاوید بماند
پای رفتن بحقیقت نبود بندی را.

مسعودسعد.


پذیرند از تو شاهنشاه و صاحب
همه گفتارها بندی و پندی .

سوزنی .


بندیان ز بند جسته برون
آمدند از هزار شخص فزون .

نظامی .


بسی بنده و بندی آزاد کرد
ز یزدان به نیکی بسی یاد کرد.

نظامی .


وگر کشتی آن بندی ریش را
نبینی دگر بندی خویش را.

سعدی .


و گروهی بخلاف این مصلحت دیده اند و گفته که در کشتن بندیان تأمل اولیتر. (گلستان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
خاتم بندی . [ ت َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل خاتم بند. خاتم کاری . رجوع به خاتم و خاتم کاری شود.
طبقه بندی . [ طَ ب َ ق َ / ق ِ ب َ ] (حامص مرکب ) (در حیوان و نبات و غیره ) رده بندی . (فرهنگستان ). صف بندی . تبویب ۞ .- طبقه بندی کردن ؛ رده...
صفحه بندی . [ ص َح َ / ح ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل صفحه بند. ستون ها را در مطبعه بصورت صفحه درآوردن . بصورت صفحه پیوستن ستونهای مطالب چیده ش...
تخته بندی . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ] (حامص مرکب ) جبیره ای که در شکسته بندی با تخته کنند. (ناظم الاطباء). || تخته ٔ بزرگ از دو سوی بر سقف با ط...
تاچه بندی . [ چ َ / چ ِب َ ] (حامص مرکب ) عدل بندی . بستن تاچه . تاچه بستن .
پیله بندی . [ ل َ / ل ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل تنیدن کرم ابریشم پیله را. || بسته بندی بادامه های ابریشم .
پرده بندی . [ پ َ دَ / دِ ب َ ] (حامص مرکب ) دستان نشانی (موسیقی ).
بندی کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اسیر کردن . گرفتار کردن . بازداشتن : نترسد که دورانش بندی کندکه با بندیان زورمندی کند.سعدی .
جراحت بندی . [ ج ِ ح َ ب َ ] (حامص مرکب ) شکسته بندی . جراحی . خسته بندی . زخم بندی . و رجوع به جراحت بند شود.
شکسته بندی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شکسته بند. جبر. ردادی . مجبری . آروبندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکسته بند شود....
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۲ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.