پشت
نویسه گردانی:
PŠT
پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) نام قصبه ای از ولایت بادغیس در خراسان [ بین سیستان و غزنین و هرات ] . (نزهةالقلوب ص 153) (برهان قاطع). مؤلف حبیب السیر گوید: قریه ٔ پشت داخل قرای ولایت غرجستان است و به کوه زاغ اتصال دارد. (جزء 3 از ج 3ص 317). بست معرب آن است و ابوالفتح علی بن محمد البستی شاعر و کاتب معروف از آنجاست . رجوع به بست شود.
واژه های همانند
۱۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
گل پشت . [ گ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پنجکرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 50000 گزی جنوب نوشهر هوای آن سرد و دارای 20 تن سک...
هم پشت . [ هََ پ ُ ] (ص مرکب ) موافق و متحد. همدست : چو هم پشت باشید با همروان یکی کوه کندن ز بن بر توان . فردوسی .بکوشید و هم پشت جنگ آورید...
یک پشت . [ ی َ / ی ِ پ ُ ] (ص مرکب ) موافق و یاریگر با یکدیگر. دو کس که در کاری با هم متفق و همنشین و موافق باشند. (یادداشت مؤلف ). || (ق...
سنگ پشت در همین لغت نامه؛ لاکپشتها خزندگانی هستند از راستهٔ لاکپشتسانان (Testudines).
بیشتر بدن لاکپشتها بهوسیله یک استخوان یا صدف غضروفی حف...
لته پشت . [ ل َ ت َ پ ُ ] (اِخ ) نام یکی از دیههای لاریجان . (مازندران و استرآباد رابینو ص 115).
کوه پشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) بر وزن و معنی کوزپشت است که به عربی هضبه خوانند. (برهان ). کج و خمیده و کوزپشت . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف ...
گته پشت . [ گ َ ت ِ پ ُ ] (اِخ ) موضعی در رانوس رستاق از توابع کجور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109).
خوش پشت . [ خوَش ْ / خُش ْ پ ُ ] (ص مرکب ) اسبی که به آسانی آنرا سوار توان شد. اسبی که بزودی پشت دهد سوار را. (یادداشت بخط مؤلف ) : به م...
دره پشت . [ دَرْ رَ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 128هزارگزی جنوب خاوری رشت و 3هزارگزی باختر ر...
چاک پشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) اسبی که در کمر فرورفتگی داشته باشد و شانه و کفلش برآمده بود. (ناظم الاطباء). و رجوع به چال پشت شود.