پشت
نویسه گردانی:
PŠT
پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) نام قصبه ای از ولایت بادغیس در خراسان [ بین سیستان و غزنین و هرات ] . (نزهةالقلوب ص 153) (برهان قاطع). مؤلف حبیب السیر گوید: قریه ٔ پشت داخل قرای ولایت غرجستان است و به کوه زاغ اتصال دارد. (جزء 3 از ج 3ص 317). بست معرب آن است و ابوالفتح علی بن محمد البستی شاعر و کاتب معروف از آنجاست . رجوع به بست شود.
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
گل پشت . [ گ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پنجکرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 50000 گزی جنوب نوشهر هوای آن سرد و دارای 20 تن سک...
هم پشت . [ هََ پ ُ ] (ص مرکب ) موافق و متحد. همدست : چو هم پشت باشید با همروان یکی کوه کندن ز بن بر توان . فردوسی .بکوشید و هم پشت جنگ آورید...
یک پشت . [ ی َ / ی ِ پ ُ ] (ص مرکب ) موافق و یاریگر با یکدیگر. دو کس که در کاری با هم متفق و همنشین و موافق باشند. (یادداشت مؤلف ). || (ق...
سنگ پشت در همین لغت نامه؛ لاکپشتها خزندگانی هستند از راستهٔ لاکپشتسانان (Testudines).
بیشتر بدن لاکپشتها بهوسیله یک استخوان یا صدف غضروفی حف...
پشت بندpoštband معنی ۱. آنچه از چوب یا سنگ یا خشتوگِل در پشت دیوار شکسته درست کنند که دیوار نیفتد. ۲. کولهبار یا چیز دیگر که کسی بر پشت خود ببندد؛ پ...
لته پشت . [ ل َ ت َ پ ُ ] (اِخ ) نام یکی از دیههای لاریجان . (مازندران و استرآباد رابینو ص 115).
کوه پشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) بر وزن و معنی کوزپشت است که به عربی هضبه خوانند. (برهان ). کج و خمیده و کوزپشت . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف ...
گته پشت . [ گ َ ت ِ پ ُ ] (اِخ ) موضعی در رانوس رستاق از توابع کجور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109).
خوش پشت . [ خوَش ْ / خُش ْ پ ُ ] (ص مرکب ) اسبی که به آسانی آنرا سوار توان شد. اسبی که بزودی پشت دهد سوار را. (یادداشت بخط مؤلف ) : به م...
دره پشت . [ دَرْ رَ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 128هزارگزی جنوب خاوری رشت و 3هزارگزی باختر ر...