اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پشت

نویسه گردانی: PŠT
پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) نام قصبه ای از ولایت بادغیس در خراسان [ بین سیستان و غزنین و هرات ] . (نزهةالقلوب ص 153) (برهان قاطع). مؤلف حبیب السیر گوید: قریه ٔ پشت داخل قرای ولایت غرجستان است و به کوه زاغ اتصال دارد. (جزء 3 از ج 3ص 317). بست معرب آن است و ابوالفتح علی بن محمد البستی شاعر و کاتب معروف از آنجاست . رجوع به بست شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چال پشت . [ پ ُ] (ص مرکب ) ستوری که شانه و کفلش برآمده و کمرش فرورفته باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به چاک پشت شود.
چنگ پشت . [ چ َ پ ُ ] (ص مرکب ) خمیده پشت . کوژپشت . (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 290). کوژپشت و احدب . (ناظم الاطباء) : پیران چنگ پشت و ج...
خشک پشت . [ خ ُ پ ُ ] (اِ مرکب ) جانوری است که او راسنگ پشت و لاک پشت نیز می گویند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). سلحفاة. (منتهی الا...
پهن پشت . [ پ َپ ُ ] (ص مرکب ) که پشتی فراخ و با پهنا دارد.آنکه دارای پشت عریض است . اثبج . (تاج المصادر) : سخت پای و ضخم ران و راست دست و...
سخت پشت .[ س َ پ ُ ] (ص مرکب ) محکم . استوار. سفت : چون آن گرد روی آهن سخت پشت بنرمی در آمد ز خوی درشت .نظامی .
سنگ پشت . [ س َ پ ُ ] (اِ مرکب ) جانوری است از دسته ٔ خزندگان که آنرا کشف و باخه نیز گویند و به هندی کچهوا نامند. (غیاث ). کشف . (فرهنگ رشیدی ...
تهی پشت . [ ت ُ پ ُ ] (ص مرکب ) کنایه از پوچ و بی مغز. (آنندراج ). کاواک . میان تهی : فلک از نعره ٔ کوس تهی پشت گرفته گوش مهر و مه به انگشت ...
پشت گرم . [ پ ُ گ َ ] (ص مرکب ) مستظهر. معتمد. مُتکی : بدانکه منزلت تو نزد امیرالمؤمنین منزلت راست گوی امین است نه گمان زده تهمت ناک ، چرا...
پشت گوژ. [ پ ُ ] (ص مرکب ) رجوع به پشت کوژ شود.
پشت مزه . [ پ ُ م َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) مخفف پشت مازه است . رجوع به پشت مازه شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۷ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.