پیش
نویسه گردانی:
PYŠ
پیش . (ص ) عاقل و خردمند. (برهان ).
واژه های همانند
۲۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
در بیت:چو امید دادی نباشم به درد که امید نیکو به از پیش خورد (گرشاسبنامه)
رویدادی که از نظر زمانی رو به آینده رخ میدهد و یا رخدادی که در مکان رو به جلو حرکت میکند.این واژه در رشتههای علمی مختلف کاربردهای گوناگونی دارد، ...
پیش دربن. ("د" با آوای زبر ، "ب" با آوای زیر )، (مازنی )، ایوانی که جلوی خانه های روستاییان مازندرانی است.
پیشپَرده به نمایش کوتاهی گفته میشود که پیش از نمایش اصلی یا در میان آن برگزار میشود.[۱] پیشپرده در قدیم در لابلای برنامههای تماشاخانهها بین پرده...
پیش و پس . [ ش ُ پ َ ] (ق ترکیب عطفی ) امام و وراء. (دهار). جلو و عقب . پشت سر و پیش روی . قدام و خلف : چو شورش در آب آمدی پیش و پس نخوردن...
پس و پیش . [ پ َ س ُ ] (اِ مرکب ) یا پیش و پس . پس و پیش یکی شدن .دو مجرای شرم زن بهم پیوستن . افضاء: اِمراة مفضاة؛ زن که پیش و پس او یکی...
پیش آورده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پیش آوریده . || (اِ مرکب ) پیش آورد. پیشپار ۞ . رجوع به پیش آوردن شود.
پیش آهنگی . [ هََ ] (حامص مرکب ) عمل پیش آهنگ . || عمل گروهی از جوانان نیکوکار دارای تعلیمات و عملیات مخصوص و شعارهای مفید. سازمان پیشاهن...
پیش آینده . [ آ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مقبل . مقدم . نزدیک آینده . متصدی . (منتهی الارب ). مترقی . متجاوز. رخ دهنده : متکلف ؛ پیش آینده بکاری که...
پیش استاد. [ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان میمند بخش شهربابک شهرستان یزد واقع در 47 هزارگزی شمال خاوری شهر بابک و 16 هزارگزی راه فرعی نجف آباد...