اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تأثیر

نویسه گردانی: TAṮYR
تأثیر. [ ت َءْ ] (ع مص ) اثر و نشان گذاشتن در چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نشان گذاشتن در چیزی . (آنندراج ). اثر کردن . (زوزنی ). و با لفظ داشتن و کردن مستعمل است (در فارسی ). (آنندراج ) : این دوستی چنان مؤکد گردد که زمانه را در گشادن آن هیچ تأثیرنماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 212، چ فیاض ص 215).
ارکان موالید بدو هستی دارند
تأثیر بسی مشمر در وی حدثان را.

ناصرخسرو.


تن جفت نهانست و بفرمان روانست
تأثیر چنین باشدفرمان روان را.

ناصرخسرو.


آدمی را ز چرخ تأثیریست
چرخ را از خدای فرمانیست .

مسعودسعد.


اینهمه حشمت ز یک تأثیر صبح بخت تست
باش تا خورشید اقبالت برآید آشکار.

سنایی .


کشته ٔ معشوق را درد نباشد که خلق
زنده بجانند و ما زنده بتأثیر او.

سعدی .


جان من زنده بتأثیر هوای لب تست
سازگاری نکند آب و هوای دگرم .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
تأثیر. [ ت َءْ ] (اِخ ) نام وی میرزا محسن ۞ از تبریزی های متولدشده در اصفهان است . اجداد وی را شاه عباس صفوی از تبریز کوچانید و در اصفهان ...
تأثیر کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار کردن . کارگر افتادن . کارگر شدن . کاری شدن : زهر در وی تأثیر کرد؛ زهر در او کاری شد. پند دراو تأثی...
تأثیر داشتن . [ ت َءْ ت َ ] (مص مرکب ) مؤثر واقع شدن . نتیجه داشتن : کوشش من تأثیر نداشت ؛ تلاش من نتیجه نداشت . رجوع به تأثیر شود.
تأسیر. [ ت َءْ ] (ع اِ) صاحب اقرب الموارد آرد: «گویند که مفرد «تآسیر» است ولی شنیده نشده است ». رجوع به «تآسیر» و تآسیرالسرج شود.
تعثیر. [ ت َ ] (ع مص ) بسر درآوردن و خوار و هلاک گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).بلغزش درآوردن و بسر درآوردن . (از اقرب الموارد).
تعسیر. [ ت َ ] (ع مص ) دشخوار گردانیدن . (زوزنی ). دشوار کردن . (دهار)(از اقرب الموارد). دشوار کردن . نقیض تیسیر و منه : اللهم یسر و لاتعسر. || ...
تعصیر. [ت َ ] (ع مص ) در عصر آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || به جوانی رسیدن و رسیده گردیدن دختر و در حیض درآمدن و نزدی...
تأثیرگزار یعنی مؤثر و ذی نفوذ و صاحب نقش در روند فعل و انفعال وقایع و مسایل. غالباً با بار مثبت مؤثریت. د. ق. مصلح بدخشانی
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
مهدیه
۱۳۹۲/۰۹/۱۷ Iran
0
2

باسلام و ضمن عرض تشکر بابت تلاش قابل تقدیر انجام شده جهت تنظیم این لغت نامه، پیشنهاد می کنم بخشی تحت عنوان لغات هم معنی نیز اضافه گردد. اینجانب هم اکنون مشغول به نوشتن سلسله مقالاتی هستم که در نگارش آنان به شدت نیاز به لغات هم معنی پیدا می کنم بعضا با کمک از دیکشنری انگلیسی به فارسی سعی می کنم لغات هم معنی را بیایم ولی چه بهتر بود که در یک لغتنامه فارسی آنرا پیدا می کردم. شما بهتر می دانید که عدم نوشتن لغات تکراری و استفاده از لغات هم معنی بسیار در بلاهت و زیبائی متن حتی اگر یک متن فنی و غیر ادبی باشد تأثیرگذار است. مجددا از زحمات شما متشکرم.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.