اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تنگ

نویسه گردانی: TNG
تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) نام ولایتی است از بدخشان . (برهان ). نام ملکی ازبدخشان . (غیاث اللغات ). ناحیه ای در بدخشان . (ناظم الاطباء). ولایتی است از ملک بدخشان قریب به دره که آن هم ولایتی است از آن ملک و مردم تنگ دره به خوشی صورت اشتهار دارند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۳ ثانیه
تنگ ترکان . [ ت َ گ ِ ت ُ ] (اِخ ) نام موضعی است از ترکستان . (برهان ) (از غیاث اللغات ). در برهان گفته موضعی است . (شرفنامه ٔ منیری ). در بره...
تنگ حوصلگی . [ ت َ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) بی صبری و تندخویی و غضبناکی . (ناظم الاطباء). رجوع به تنک حوصله و تنگ حوصله و تنگ و...
تنگ دربلند.[ ت َ دَ ب ُ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از ف...
تنگ داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) در گرفتاری و سختی قرار دادن . در رنج و مشقت داشتن کسی یا چیزی . در مضیقه و تنگی داشتن .- به تنگ داشتن ...
تنگ آستینی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) تهی دستی و افلاس . رجوع به بهار عجم وآنندراج شود. || دین داری . (ناظم الاطباء).رجوع به ماده ٔ قبل و تنگ ...
تنگ آوردن . [ ت َ وَ دَ ] (مص مرکب ) به ستوه آوردن . زله کردن . ستوه کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سخت گرفتن . در مضیقه گذاشتن . (فرهنگ ...
تنگ اختلاط. [ ت َ اِ ت ِ ](ص مرکب ) به شدت مخلوط. (ناظم الاطباء) : کاه ازو تنگ اختلاط کهربامهر ازو هم خیمه ٔ نیلوفر است .ظهوری (از آنندراج ).
تنگ بیغوله . [ ت َ ب َ / ب ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) تنگ پیغوله . کنایه از دنیا وروزگار باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کنایه از دنیا...
تنگ اسماعیل . [ ت َ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه شاهین بخش سرپل ذهاب است که در شهرستان قصرشیرین واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
تنگ افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) تنگ افتادن ِ کار؛ لازم تنگ گرفتن کار. (از آنندراج ). سخت و پیچیده و مشکل گردیدن امری : رفتن یار سفرپ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.