اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثر

نویسه گردانی: ṮR
ثر. [ ث َرر ] (ع ص ، اِ) مرد بسیارگوی . پرسخن . پرگوی . پرحرف . پرروده . روده دراز. پرچانه . || فراخ . || فرس ثرّ؛ اسب تیزرو. مُنَثَّر. || آب بسیار. || ابر سیاه . || ابر بسیارباران . || ثرورة. ثَرارَت . ثرور. || (مص ) بسیارآب شدن چشمه . || تر کردن زمین . || بسیار خون روان شدن از ریش و خستگی . || بسیارشیر شدن شتر ماده و گوسپند. || پراکندن . پریشان کردن . و رجوع به ثرور شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
زاغ سر. [ س َ ] (ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد.فردو...
زحل سر. [ زُ ح َ س َ ] (ص مرکب ) در این بیت خاقانی صفت نوک قلم آمده : عطاردیست زحل سر،زبان خامه ٔ اوکه وقت سیرش خورشید تار میسازد.خاقانی ...
سبک سر. [ س َ ب ُ س َ ] (ص مرکب ) مخفف سبکسار. بی مغز و بی وقار و کم مایه . (آنندراج ). فرومایه . (غیاث ). نادان . کم خرد : برهّام گفت این بد ناه...
سخت سر. [ س َ س َ ] (اِخ ) اسم قدیم رامسر است . رجوع به رامسر شود.
سر تیغ. [ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سر شمشیر. || سر کوه . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از روشنایی . (برهان ) (انجمن آرا).
سر خاک .[ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بالین . (آنندراج ). کنار قبر. کنار گور. سر گور : چون شمع سر خاک شود سایه ٔ یارم پیشانی خورشی...
سرخ سر. [ س ُ س َ ] (اِ مرکب ) نام مرغی است که عرب آن را حمره نامند. (از ربنجنی ).
سر زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سرزنش . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || گردن زدن . (برهان ) (جهانگیری ). سر بریدن . (آنندراج ). کشتن : که ...
سر زلف . [ س َ رِ زُ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از زلف . (غیاث ). || کنایه ازناز و غمزه و عشوه و کرشمه و عتاب . (برهان ). کنایه از ناز و...
سر سبز. [ س َ رِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دماغ تازه . (آنندراج ) : در این چمن سر سبز آن برهنه پاداردکه چار موسم چون سرو یک قبا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۴۷ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.