جام
نویسه گردانی:
JAM
جام . (اِخ ) دهی است از دهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در 51 هزارگزی شمال خاوری سمنان و 6 هزارگزی جنوب شوسه ٔ سمنان به دامغان . محلی است کوهستانی و معتدل و 700 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و قنات مخروبه و محصول آنجا غلات ، سیب زمینی ، یونجه و انگور میباشد. شغل مردان زراعت در مزارع آب فوری ، شور. کلاته قاسم آباد، پریا، باران آباد، ویراب ،سرکهریز، و کتیرازنی در ارتفاعات شمالی شهرستان و گله داری است . در حدود آبادی معدن زغال سنگ وجود دارد.صنایعدستی زنان کرباس بافی است . از راه شوسه ٔ طریق آب فوری اتومبیل به آبادی میرود. زیره ٔ سیاه در ارتفاعات آن بدست می آید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
خون جام . [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری . (برهان قاطع). خون بط. خون تاک . خون رز. خون دختر رز.
شیخ جام . [ ش َ خ ِ ] (اِخ ) لقب احمد جامی . رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمد شود.
جام پیما. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شرابخوار.(آنندراج ). قدح نوش . آنکه جام به سرکشد : جز این جام پیمای صهباسرودنسازد کسی شیشه از چنگ...
تربت جام . [ ت ُ ب َ ت ِ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای هفت گانه ٔ شهرستان مشهد است . از طرف خاور محدود است برودخانه ٔ هریرود که مرز ایران و افغان...
تربت جام . [ ت ُ ب َ ت ِ ] (اِخ ) شهر کوچک و مرکز بخش تربت جام شهرستان مشهد است که در 144هزارگزی مشهد و 66هزارگزی مرز ایران و افغانستان و بر...
جام باز. (نف مرکب ) کاسه گردان . || متقلب ، حقه باز.
جام سحر. [ م ِ س َ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان )(آنندراج ). جامه ٔ سحر. || کنایه از باد صبا. جامه ٔ سحر...
جام سیم . [ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامی که از نقره باشد. پیاله ٔ نقره . || کنایه از زنخدان محبوب و معشوق . (آنندراج ).
جام رنگ . [ رَ ] (ص مرکب )همرنگ با جام . همانند جام . صافی . روشن : بود فلک جام رنگ و جام فلک سان روز ندانم که از کدام برآمد. خاقانی .رجوع ...
جام زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شراب خوردن . (آنندراج ). جام باده نوشیدن . جام می خوردن . جام شراب نوشیدن : می چو از خم به سبو ر...