گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جانی نویسه گردانی: JANY جانی . (اِخ ) مؤلف آتشکده ٔ آذر درباره ٔ وی چنین آرد: علی قلیخان لگزی در تذکره ٔ خود این شعر را به اسم او نوشته است :اگر بیار من از من کسی دعا برسانددعا کنم که خدایش بمدعا برساند.(از تذکره ٔ آتشکده ٔ آذر ص 11). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه واژه معنی جانی جانی . (اِخ ) قراچه داغی . میرزا آقاجان که در قرن سیزده ٔ هجری میزیسته است . بیشتر اشعار وی بترکی است که در کتاب دانشمندان آذربایجان نمونه... جانی جانی . (اِخ ) همدانی ، مولانا اسد. از شعرای همدانی است . مترجم مجمعالخواص آرد: از همدان است و جانی تخلص میکند. شخصی بسیار هموار و خلیق است ... جانی جانی. (ص نسب .) گرامی ، عزیز. فرهنگ فارسی معین. مترادف و متضاد ۱. صمیمی، عزیز، گرامی، یکرنگ ۲. آدمکش، تبهکار، جنایتکار، قاتل. ////////////////////////... جانی کش جان آر. «جانی» کش (به انگلیسی: John R. "Johnny" Cash) (زادهٔ ۲۶ فوریهٔ ۱۹۳۲ آرکانزاس – ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۳) که همچنین با لقب مرد سیاهپوش نیز شن... یک جانی یک جانی . [ ی َ /ی ِ ] (حامص مرکب ) اتحاد. اتفاق . همدلی : یک دو جام از روی مخموری بخوریک دو جنس از روی یک جانی بخواه .خاقانی . سگ جانی سگ جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) سخت جانی و حریص بودن . (غیاث ) : کسی کز روی سگ جانی نشیند در پس زانوبزانو پیش سگساران نشستن نیست امکانش .خاق... سنگ جانی سنگ جانی . [ س َ ] (حامص مرکب ) بیرحمی . سخت جانی . (غیاث اللغات ). شاه جانی شاه جانی . (ص نسبی ، اِ) ظاهراً به پارچه های لطیفی که از مرو بدست می آمده است اطلاق شده و در قرن دهم این کلمه بطور مطلق به معنی قماش ... شاه جانی شاه جانی . (ص نسبی ) منسوب به شاه جان ، نام مرو که پایتخت خراسان بوده است . (دزی ج 1 ص 717) : شمس المعالی دو هزار مرد از کردان شاهجانی ... باغ جانی باغ جانی . (اِخ ) نام محلی از رستاق طبرش (تفرش ) [ قم ] . (تاریخ قم ص 119). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود