گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جد نویسه گردانی: JD جد. [ ج ُدد ] (اِخ ) نام آبی است در جزیرة : اء تعرف من اسماء بالجد ردّهامحیلاً و نؤیاً حارساً قدتهدّما.أخطل (از معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی جد جد. [ ج َدد ] (ع اِ) پدر پدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). نیاک . پدربزرگ . (یادداشت مؤلف ). نیا. (ناظم الاطباء). پدر ... جد جد. [ ج ُدد ] (ع اِ) جانب هر چیز. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). جانب و سوی هر چیز است . (تاج العروس ) (از قطر المحیط). || مرد بخت مند. (منتهی... جد جد. [ ج ِدد ] (ع مص ) کوشیدن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوشش در کار را میگویند. (شرح قاموس ). کوشیدن . (مصادر زوزنی ). فعالیت کردن . س... جد جد. [ ج ُدد ] (اِخ ) ساحل دریای مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنار دریاست بمکه . جُدَّة. (شرح قاموس ). الجُدَّة. (تاج العروس ). رجوع به جده ... جد جد. [ ج ُدد ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). نام موضعی بشمال افریقیه در شرق بونه . (ابن بطوطه ). جد جد. [ ج ُدد ] (اِخ ) نام آبی است در سرزمین بنی عبس . اخضربن هبیرةبن عمروبن ضرار بر بنی عبس وارد شد و او را از آب منع کردند و وی این ابیات ... جد جد. [ ج ُدد ] (اِخ ) نام آبی است بنی سعد را بنا بر تفسیری که ابن سکیت از این ابیات عدی بن الرقاع کرده است : فألمّت ْ بذی المویقع لمّاجف ... جد جد. [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ جدبن قیس بن صخربن خنسأبن سنان ... سلمی انصاری از صحابه و انصار است . وی پسر عموی برأبن معرور و متهم به نفاق بو... جد جد. [ ج َدد ] (اِخ ) ابن قیس بن صخر انصاری ، مکنی به ابووهب . از منافقان است . (از امتاع الاسماع ). هفت جد هفت جد. [ هََ ج َدد / ج َ ] (اِ مرکب ) اسلاف انسان تا هفت مرتبه . مقابل هفت پشت . رجوع به هفت پشت شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود