اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جنبان

نویسه گردانی: JNBAN
جنبان . [ جَم ْ ] (اِخ ) یکی از اقوام و طوایف نبطی از فرزندان حام بن نوح . رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 266 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جنبان . [ جُم ْ ] (نف ) متزلزل . مضطرب . (یادداشت مؤلف ). || جنبنده . (آنندراج ). || در حال جنبیدن : وگر برهان موسی آن شماری که چوب خشک ...
دم جنبان . [ دُ جُم ْ ] (نف مرکب ) که دم جنباند. که در حال جنباندن دم است . (یادداشت مؤلف ). || متملق . متبصبص . چاپلوس . (یادداشت مؤلف )...
دوش جنبان . [ جُم ْ ] (نف مرکب ) آنکه شانه ها و اطراف وی می لرزد. (ناظم الاطباء).
جنب جنبان . [ جُمْب ْ جُم ْ ] (ق مرکب ) جنبنده . (آنندراج ) : سپه جنب جنبان شد و کار گشت همی بود تا روز اندرگذشت . دقیقی .دو لشکر بسان دو دریای ...
جرس جنبان . [ ج َ رَ جُم ْ ] (نف مرکب ) کسی که جرس بر کمر بسته و پیوسته جرس رامی جنباند تا پاسبانان شاه بخواب نروند : من از سحر سحر پیکان ...
خشک جنبان . [ خ ُ جُم ْ ] (نف مرکب ) کسی که جنبش و حرکات وی بی نفع و فایده باشد. (از ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) : نپذیر...
کون جنبان . [ جُم ْ ] (نف مرکب ) رقاص و مسخره .(آنندراج ). کون جنباننده . کسی که در حال رقص نشستنگاه خود را حرکت دهد. (فرهنگ فارسی معین ) : ...
خامه جنبان . [ م َ / م ِ جُم ْ ] (نف مرکب ) کنایه از نویسنده و محرر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : ز مژگان بی نگاهی نیست در دلها اثر از چشم که ن...
سلسله جنبان . [ س ِ س ِ ل َ / ل ِ جُم ْ ](نف مرکب ) آنکه زنجیر را جنباند. (فرهنگ فارسی معین ). سبب و وسیله و باعث و موجب . (ناظم الاطباء). محر...
علاقه جنبان . [ ع َ ق َ جُم ْ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 9 هزارگزی جنوب باختری قوچان و 3 هزارگزی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.