گفتگو درباره واژه گزارش تخلف جوی نویسه گردانی: JWY جوی . [ ج َوْ وی ] (ص نسبی ) ۞ منسوب به جوّ: عوامل جوّی (ابر وباد و باران و طوفان و جز آنها) رجوع به جوّ شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه واژه معنی دانه جوی دانه جوی . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) دانه جو. پژوهنده ٔ دانه . متجسس دانه : از دانه ببرکه حلقه ٔ دام بر گردن مرغ دانه جوی است .حمیدالدین بلخی ... بهره جوی بهره جوی . [ ب َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) سودجوی . جوینده ٔ سود. نفعطلب : دند و ملک یکی شمر و بهره جوی باش از بدره ٔ زر ملک و از پشیز دند.؟ (از یادد... کینه جوی کینه جوی . [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) انتقام خواهنده . انتقام طلب . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). انتقام جو. انتقام کشنده : جز به مادندر نماندای... فتنه جوی فتنه جوی . [ ف ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) فتنه جو : ای فلک زود گرد، وای بر آن کو به تو فتنه جوی مفتون شد. ناصرخسرو.رجوع به فتنه جو شود. راست جوی راست جوی . (نف مرکب ) جوینده ٔ راست . مقابل کژجوی . که راست جوید. رامش جوی رامش جوی . [ م ِ ] (نف مرکب ) مخفف رامش جوینده . آنکه طالب خوشی و شادی است . بمجاز، خوش گذران . عشرب طلب . شادی جوی . طرب جوی . || آرامش طلب .... صحبت جوی صحبت جوی . [ ص ُ ب َ ] (نف مرکب ) عاشق . محبوب : شه بدو بخشید آن مهروی راجفت کرد آن هر دو صحبت جوی را.مولوی . کرانه جوی کرانه جوی . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) کرانه جوینده . گوشه گیر. دوری گزین : ای تن به کرانه ای برون شوزیرا که خرد کرانه جوی است . حمیدالدین ... عربده جوی عربده جوی . [ ع َ ب َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کنایه از جنگجوی و جنگ آور باشد. (آنندراج ). پرخاشجوی . ستیزه جوی و هنگامه جوی . (ناظم الاطباء) (آنندرا... مصلحت جوی مصلحت جوی . [ م َ ل َح َ ] (نف مرکب ) که صلاح کار و مصلحت حال خود یا کسی جوید. مصلحت اندیش . (از یادداشت مؤلف ). صواب بین . چاره اندیش : شحن... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود