چین
نویسه گردانی:
CYN
چین . (اِ) حاصل چیدن . (یادداشت مؤلف ). یک بار چیدن . یک دفعه بریدن سبزیهائی که چند بار توان چیدن . یک بار درو. حصاد،چین اول تره و یونجه و امثال آن : چین دوم شبدر. تره هشت چین دارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به درو شود.
- شاه چین ؛ آن نوبت از چیدن که به فراوانی و کمال از دیگر نوبتها برتر بود.
|| چیده . چیده شده .
- ته چین ؛ چیده شده دربن و زیر چیزی .
- || نوعی پلو با گوشت و ماست و زعفران .
- دارچین ؛ چیده شده از درخت .
- دست چین ؛ چیده شده با دست سلامت میوه و دقت را.
- سبدچین ؛ چیده شده در سبد.
- سنگ چین ؛ به سنگ برآورده .
- شب چین ؛ چیده شده به گاه شب .
- صبح چین ؛ چیده شده به صبح . از بوته یا شاخه جداشده به وقت صبح .
واژه های همانند
۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ماهی چین . (اِ مرکب ) نام طائری است . (آنندراج ). قره قاز. قوق . (از فرهنگ جانسون ). || تیرهایی که در رودخانه می کوبند تا ماهی در میان آنها ...
لاله چین . [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) لالجین . موضعی به شمال همدان . رجوع شود به لالجین .
کالک چین . [ ل َ ] (نف مرکب ) قطاف . (مهذب الاسماء هر سه نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ولی قطاف را در تاج العروس و اقرب الموارد و منتهی الا...
کلوخ چین . [ ک ُ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) پشته ای که از کلوخهای چیده سازند و چندان استحکام ندارد. (از آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). توده ای ...
کهنه چین . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه از کوچه ها قطعات کهنه گرد کند تا از آن جامه کند یا جامه را پیوند کند. آنکه از کوچه ها پاره های ج...
چین و خم . [ ن ُ خ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پیچ و تاب . شکن و نورد. رجوع به چین و نیز رجوع به خم شود.
چین شرقی . [ ن ِ ش َ] (اِخ ) رجوع به چین و رجوع به شدالازار ص 508 شود.
چین خورده . [ خوَرْ/ خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ۞ با چین . نوردیده و شکن گرفته . متشنج . با نورد.
چین دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح خیاطی تا کردن پارچه و لاها در طول یا عرض آن پیدا آوردن .
چین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیدن . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 349). رجوع به چیدن شود. || چین و شکن پیدا آوردن در رخسار و ابروان . (فرهنگ ...