حسن
نویسه گردانی:
ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر سکاکینی . پدرش فاضل و شیعی بی غلو بود و خودش در رفض غلو کردو قاضی شرف الدین او را به جرم سب شیخین تکفیر کرد وبه حکم این قاضی در سوق الخیل گردن حسن را زدند (11 جمادی اول سال 744 هَ . ق .). (دررالکامنة ج 2 ص 34).
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۶ ثانیه
علی حسن . [ ع َ ح َ س َ ](اِخ ) دهی است از بخش سنجابی ، شهرستان کرمانشاه . واقع در 5 هزارگزی جنوب باختری کوزران ، و یکهزاروپانصدگزی جنوب راه ...
فیض حسن . [ ف ِ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالایی شهرستان خمین که دارای 96 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، پنب...
قره حسن . [ ق َ رَ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 5 هزارگزی جنوب خاوری مرزبانی نزدیک به قشلاق ...
حسن کهل . [ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است جز دهستان سهندآباد، بخش بستان آباد شهرستان تبریز، 20هزارگزی جنوب بستان آباد، 15هزارگزی شوسه ٔ بستان آباد ...
حسن کیا. [ ح َ س َ ] (اِخ ) عبداﷲ افندی در خاتمه ٔ ریاض العلماء گفته است : «حسکه (با ها و بی الف ) و حسکا (الف بدون ها) مخفف «حسن کیا» است . ...
حسن کیف . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش کلاردشت از شهرستان نوشهر 49هزارگزی جنوب باختری چالوس ، 21هزارگزی باختر مرزان آباد مرکز بخش کلا...
حسن کیف . [ ح َ س َ ک َ ] (اِخ ) شهری است مابین شام و بغداد. عبداﷲ هاتفی در عزیمت صاحبقران از بغداد بجانب شام گفته : عراق عرب را چو آباد کر...
حسن لبه . [ ح َ س َ ل َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) شلم .درخت ضرو. (منتهی الارب ). کمکامه . اسم فارسی حصی البان . حلتیت الطیب . انگم . کنگام . درختش ک...
حسن وند. [ ح َ س َ وَ ] (اِخ ) اسم یکی از طوایف چهارگانه ٔ پیش کوه ایلات کرد ایران که تقریباً 5000 خانوار میباشند و از پنج طایفه ترکیب یافته...
حسن وند. [ ح َ س َ وَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. این دهستان در مرکز بخش واقع و محدود است از شمال به کوه گرون ،...