اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خجل

نویسه گردانی: ḴJL
خجل . [ خ َ ج َ ] (ع مص ) از قیل و قال افتادن و سست شدن بواسطه ٔ حیا یا احساس ذلت و خواری . (از متن اللغة). ۞ شرمگین شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) استحیاء و شرم کردن از فعلی که شخص انجام داده است . (از متن اللغة) ۞ . استحیاء. (از معجم الوسیط). || سرگشته و بیخود گردیدن از شرم .(از منتهی الارب ). دهش و تحیر من الاستحیاء. (از متن اللغة). تحیر و اضطراب از حیاء. (از اقرب الموارد). || در وحل فروماندن شتر. (از منتهی الارب ). بگل فروماندن شتر و متحیر گردیدن او. (از متن اللغة). || بگل فروماندن هر حیوانی و متحیر گردیدن او. (از معجم الوسیط). || گران گشتن باربر حمل کننده . || دراز و پیچیده گشتن گیاه . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || پرعلف شدن بیابان . (از اقرب الموارد). || خدوک شدن در کار بر کسی و ندانستن بیرون شدن از آن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد). || زیاد شدن مگس بیابان و نبات . (از متن اللغة). || نابسامان شدن و پیچیده شدن و تا خوردن جل حیوان بر پشت آن بواسطه ٔ بزرگی . || تاخوردن و نابسامان شدن لباس بر پوشنده بواسطه ٔ بزرگی . (از معجم الوسیط) (از متن اللغة). || فیریدن از نعمت . (از منتهی الارب ). سرکشی کردن بر اثر غنا و دارایی . ( از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || فاسد شدن شیئی . (از اقرب الموارد) (از معجم الوسیط). || بستوه آمدن . (از منتهی الارب ). || سرکشی کردن . (از متن اللغة) ۞ . || سستی کردن از جستجوی رزق . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کهنه شدن لباس . (از معجم الوسیط) ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خجل . [ خ َ ] (ع اِمص ) کسل . || تباهی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بسیار شکافتگی دامان پیراهن و زیردامان آن .
خجل . [ خ َ ج ِ ] (ع ص ) جامه ٔ کهنه و فراخ و دراز. || گیاه دراز گردیده . || جل جنبان بر اسب . (از منتهی الارب ). || وادی بسیار گیاه و ...
خجل .[ خ َ ج َ ] (ع اِ) شرم . استحیاء. شرمندگی . شرمساری . شرمنده شدگی . شرمسارشدگی . (یادداشت بخط مؤلف ). || فریفتگی بر توانگری . (یادداشت بخط...
خجل روی . [ خ َ ج ِ ] (ص مرکب ) شرم زده . خجلت کشیده . شرمگین . با صورت خجلت زده ۞ . || مجازاً باحیا. باشرم . باآزرم .
خجل سار. [ خ َ ج ِ ] (ص مرکب ) شرمسار.شرم زده . خجل گونه . خجلت زده . خجالت کشیده : بدستار و جبه خجل سارم از تودر عفو بگذار چون سنگ بسته . خاقانی...
خجل وار. [ خ َ ج ِ ] (ص مرکب ) مانند خجلت زده ، شبیه به خجلت زدگان . مانند خجلت پیشگان . از روی خجلت . شرم زده . شرمسار : چون تو خجل وار برآری نف...
خجل شدن . [ خ َ ج ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شرمسارشدن . سرافکنده شدن . خجلت کشیدن . شرمساری بردن . آزرم کردن . شرم زده شدن : آن یهودی شد سیه روی...
خجل رویی . [ خ َ ج ِ ] (حامص مرکب ) حالت خجلت زدگی . حالت شرمساری . حالت شرم زدگی . حالت شرمگینی : خجل رویی ز رویش مشتری راچنان کز رفتنش کب...
خجل کردن . [ خ َ ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شرمسار کردن . سرافکنده کردن . شرمگین کردن . شرم زده کردن . خجلت زده کردن : پیش یکی از مشایخ گله کر...
خجل گشتن . [ خ َ ج ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) شرم داشتن . (یادداشت بخط مؤلف ). سرافکنده شدن . خجلت کشیدن . منفعل شدن : نشست از خجالت عرق کرده ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.