گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خشک نویسه گردانی: ḴŠK خشک . [ خ َ ش َ ] (اِ) مقل . کول . مقل مکی ۞ . آرد میوه مقل . (یادداشت بخط مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی خشک دامان خشک دامان . [ خ ُ ] (ص مرکب ) نیکوکار. پاکدامن . خشک دامن . مقابل تردامن : خشک دامان شوم انشأاﷲ. خاقانی .اصفیا را پیش کوه استاده سوزان دل چو... خشک اندام خشک اندام .[ خ ُ اَ ] (ص مرکب ) لاغر. نحیف . کم گوشت . (ناظم الاطباء). آنکه گوشت و رطوبت در تن او نمانده است . نزار. پوست بر استخوان ترنجیده ... خشک بودن خشک بودن . [ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابل تر بودن . (یادداشت بخط مؤلف ). || بی شیر بودن . در پستان شیر نداشتن . (یادداشت بخط مؤلف ) : همه گوسف... خشک افزار خشک افزار. [ خ ُ اَ ] (اِ مرکب ) نخود، ماش ، عدس ، باقلا و امثال آن را گویند. (برهان قاطع). || آن قسمت از توابین که خشک است چون فلفل و دا... چرب و خشک چرب و خشک .[ چ َ ب ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از بد و نیک باشد. (برهان ) (آنندراج ). خوب و بد. (ناظم الاطباء). || کنایه از زیاده و... گرم و خشک گرم و خشک . [ گ َ م ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) چیزی را که در وی مایه ٔ آتشی بیشتر باشد گویند گرم و خشک است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خشک گذشتن خشک گذشتن . [ خ ُ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) تهیدست و بی چیز و بی خبر گذشتن . (آنندراج ) : از جگرسوختگان خشک گذشتن ستم است .صائب (از آنندراج ). خرمای خشک خرمای خشک . [ خ ُ ی ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خرماخارک . خرماخرک . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر جزوی بسایی با شیره ٔ خارک سبز که خرمای خش... خشک اوزار خشک اوزار. [ خ ُ اَ ] (اِ مرکب ) ادویه و اوزار خشک مانند ادویه ٔ پلو و جز آن . (ناظم الاطباء). خشک ابزار. خشک افزار. رجوع به خشک ابزار شود. خشک باختن خشک باختن . [ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بی شرط و گرو قمار بازی کردن . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ). || هرچه ا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۱۵ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود