اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خواری

نویسه گردانی: ḴWARY
خواری . [ خوا / خا ] (ص نسبی )منسوب به خوار که شهری است در هیجده فرسخی ری و جمعی از علماء به این خاک منسوبند. (از انساب سمعانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خواری کشیدن . [ خوا / خا ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تحمل پستی کردن . قبول خفت کردن . تحمل بی اعتنائی کردن . بی آبرویی بردن . (یادداشت مؤلف ).
خواری نمودن . [ خوا / خا ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تحقیر کردن . پست کردن . خفت دادن . (یادداشت مؤلف ).
خواری نمودن . [ خوا / خا ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خود را به پریشانحالی زدن . تظاهر به پریشانحالی کردن . (یادداشت مؤلف ). ضراعت . (تاج ...
خواری و زاری . [ خوا / خا ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خواری . بدبختی . پریشان حالی .- به خواری و زاری ؛ ببدبختی و پریشانحالی : ز کاوس شاه ا...
خاری . (اِخ ) تخلص شاعری تبریزی بوده است که این بیت از اوست :بخت آنم کو که خواب آلوده برخیزی شبی ناله ام بشناسی و گوشی بفریادم کنی .(...
خاری . (اِخ ) تخلص شاعری که اصلاً اصفهانی و مسکنش سمنان بود این بیت از اوست :نام لیلی به سر تربت مجنون مبریدبگذارید که بیچاره قراری گیر...
خاری دم . [ دِ ] (اِخ ) خاری دم . سردار مجرب آتنی بود که بجهت خصومت اسکندر از آتن تبعید شد و موردخطاب داریوش واقع شده داریوش وقتی که این ...
چاه خاری . (اِخ ) دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 162 هزارگزی جنوب خاوری شوسف واقع شده . دامنه و گرمسیر است و6 تن س...
پاچه خاری. (اسم مصدر) ( پاچه + خاری، از مصدر خاراندن ) تملق، چاپلوسی، ریاکاری. رجوع شود به «پاچه خار». توضیحات: «پاچه خاری» واژه ای است در گو...
کازه خاری . [ زِ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 42هزارگزی شمال باختری بیرجند. دامنه و معتدل و دارای 27 ت...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.