دح
نویسه گردانی:
DḤ
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل . (از اقرب الموارد). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۲.۴۹ ثانیه
ده حوض . [ دَه ْ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری ایذه دارای 770 سکنه است . آب ...
ده در. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران . واقع در 26هزارگزی خاور شهرک . آب آن از رودخانه ٔ گندآب تأمین می شود....
ده دلی . [ دَه ْ دِ ] (حامص مرکب ) پریشان حالی . پریشان خاطری . اضطراب و دلواپسی . تشویش و نگرانی . (یادداشت مؤلف ) : تا از هر جانب دوستان شاد...
ده دو. [ دَه ْ دُ ] (اِ مرکب ) دو قسمت از ده قسمت چیزی . دو عشر. نفعی است معین که سوداگران با هم دارند. (لغت محلی شوشتر).
ده رش . [ دِه ْ رَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 15هزارگزی شمال کوزران . سکنه ٔ آن 160 تن . آب آن از چاه تأ...
ده ریز. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برد بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 8هزارگزی شمال اشترنیان دارای 381 تن سکنه است . آب...
ده زن . [ دِه ْ زَ ] (اِ مرکب ) زن که از ده باشد. زن روستایی . (یادداشت مؤلف ).
ده زیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان و بخش کردیان شهرستان جهرم . واقع در 10هزارگزی خاور قطب آباد.سکنه ٔ آن 733 تن . آب آن از چشمه و ...
ده سرخ . [ دِه ْ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج . واقع در 40هزارگزی جنوب خاوری پاوه . سکنه ٔ آن 275 تن . آب...
ده سرخ .[ دِه ْ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ولدبیگی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان . واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری نهرآب . سکنه ٔ آن 200 تن...