دح
نویسه گردانی:
DḤ
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل . (از اقرب الموارد). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ده رضا. [ دِه ْ رِ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در8هزارگزی جنوب خاوری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از ...
ده رضا. [ دِه ْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریگان بخش فهرج شهرستان بم . واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری فهرج . سکنه ٔ آن 161 تن . آب آن از...
ده رضا. [ دِه ْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریگان بخش فهرج شهرستان بم . واقع در 39هزارگزی جنوب خاوری فهرج . سکنه ٔ آن 350 تن . آب آن از...
ده رگه . [ دَه ْ رَ گ َ / گ ِ ] (ص نسبی ) ده دله . (از آنندراج ). مرد بسیار دلیر و شجاع . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || مرد کارکرده . || صاحب...
ده دله . [ دَه ْ دِ ل َ ] (ص نسبی ) کنایه است از بیوفا و هرجایی و کسی که هر دم دل به دیگری دهد و او را بوالهوس خوانند. (از برهان ) (از ناظم...
ده رجب . [ دِه ْ رَ ج ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرچمبو بخش داران شهرستان فریدن . واقع در 29هزارگزی شمال باختری داران . دارای 260 تن سکنه ...
ده خمر. [ دِه ْ خ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در چهارهزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 787 تن . آب آن...
ده خیر. [ دِه ْ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران . واقع در 7هزارگزی شمال ری . آب آن از قنات تأمین می شود.سکنه ٔ آ...
ده خیر. [ دِه ْ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه ٔ نو. واقع در 5هزارگزی باختری شوسه ٔشاهرود به گرگان دارای 167 تن سکنه ا...
ده داتی . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار. واقع در 73هزارگزی شمال قصرقند. سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از رودخانه تأمین...