دح
نویسه گردانی:
DḤ
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل . (از اقرب الموارد). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ده تپه . [ دِه ْ ت َپ ْ پ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان در کوه بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 15هزارگزی خاوری چقلوندی . دارای 180 تن ...
ده چاه . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ مشکان بخش نی ریز شهرستان فسا. واقع در سی هزارگزی شمال خاور نی ریز. سکنه ٔ آن 893 تن . آب ...
ده توت . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خانمیرزا بخش لردگان شهرستان شهر کرد. واقع در 38هزارگزی خاورلردگان . دارای 151 تن سکنه است . آب ...
ده تکو. [ دِه ْ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در هفت هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 150 تن . آب ...
ده تیر. [ دَه ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نوعی از تفنگ یا تپانچه که ده فشنگ در خزانه یا خشاب آن جا گیرد. (یادداشت مؤلف ). که در یک نوبت فشن...
خرم ده . [ خ ُرْ رَ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه ، واقع در یک هزاروپانصدگزی شمال شاهین دژ. این دهکده د...
خرمن ده . [ خ َ م َ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سعیدآباد بخش مرکزی شهرستان سیرجان ، واقع در 2هزارگزی شمال سعیدآباد سر راه شوسه ٔ سیرجان ...
حمزه ده . [ ح َ زِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چلندر بخش مرکزی شهرستان نوشهر. ناحیه ای است واقع در دشت و معتدل مرطوب و دارای 240 تن میب...
چروه ده . [ چ َرْ وِ دِه ْ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان پره سر طالشدولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش که در 9هزارگزی شمال باختر رضوانده و یک هزارگز...
دول ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن . واقع در 20هزارگزی شمال باختری آخوره دارای 104 تن سکنه است ...