دح
نویسه گردانی:
DḤ
دح . [ دَح ح ] (ع مص ) پهن کردن چیزی در زمین .(منتهی الارب ). چیزی در زیر خاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || آرمیدن با زن . گرد آمدن با زن .(از منتهی الارب ). || گردنی زدن . (منتهی الارب ). قفا زدن . || یقال دحاً محاً؛ ای دعها معها. (منتهی الارب ). || دح الطعام بطنه ؛ ملأه حتی یسترسل الی اسفل . (از اقرب الموارد). || دح فی الثری بیتاً؛ وسعه . (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
ده بید. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قنقری بالا (علیا) بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . واقع در60هزارگزی شمال باختر سوریان . سکنه ...
ده بزی . [ دِه ْ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در هشت هزارگزی شمال باختری دوست محمد. سکنه ٔ آن 261 تن می باشد....
ده باش . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) باشنده ٔ در ده . || اهلی . (یادداشت مؤلف ). رام و خانگی . (ناظم الاطباء). قققة؛ زاغ ده باش . (منتهی الارب ).
ده احمد. [ دِه ْ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان . واقع در 14هزارگزی خاور زرند. سکنه ٔ آن 110 تن می باشد. آب آ...
ده احمد. [ دِه ْ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 30هزارگزی شمال الیگودرز. دارای 363تن سکنه و ...
ده باشی . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل . واقع در 13هزارگزی شمال باختری سکوهه . سکنه ٔ آن 183 تن می باشد. آب آن از ر...
ده باغ . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج . واقع در 16هزارگزی جنوب روانسر. سکنه 124تن می باشد. آب آن از سراب روانه تا...
ده باغ . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میاندربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 48هزارگزی شمال باختری کرمانشاه . سکنه ٔ آن 150...
ده باغ . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم . واقع در 74هزارگزی جنوب خاوری راین . سکنه ٔ آن 150 تن و آب آن از چش...
ده باغ . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 66هزارگزی شمال باختری مشهد دارای 124 تن سکنه است . آب آن ...