درء
نویسه گردانی:
DRʼ
درء. [ دَرْءْ ] (ع اِ) کجی و کجی نیزه و مانند آن . (منتهی الارب ). خمیدگی و کجی در نیزه و مانند آن ، و گویند: بئر ذات درء؛ یعنی چاهی که انحنا داشته باشد. (از اقرب الموارد). || آنچه ازکوه برافتد. (منتهی الارب ). آنچه از دل کوه افتد. || حد و مرز هر چیزی ، چه بوسیله ٔ آن ابهام دور می شود. || حجم غده ای است در ماده شتر. (از اقرب الموارد). || جاءالسیل دَرْءً و دُرْءً؛ آمد توجبه و سیل از شهری دور و یا از جایی که معلوم نباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۴۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
خانه ٔ نه در. [ ن َ / ن ِ ی ِ ن ُه ْ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دنیا. روزگار. (ناظم الاطباء). کنایه از دنیا آمده بدین تعبیرکه زمین را افلاک ...
در پیش گرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) قبول کردن . اجابت نمودن . || تحمل کردن . || پیشنهاد خود کردن . (ناظم الاطباء).
روی در دیوار. [ دَ دی ] (اِ مرکب ) غیبت و رحلت . (ناظم الاطباء) (از استنگاس ).
سیماب در گوش . [ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که گوش او کر باشد. (برهان ). کنایه از کسی که آواز نشنود یعنی کر باشد. (غیاث ). ناشنوا. کر.(...
بهم در شکستن . [ ب ِ هََ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از امتزاج دادن و بهم پیوستن . (آنندراج ) : آتش و آبی که بهم درشکست پیه درو گرده ...
باد در سر شدن . [ دَرْ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب )باد چیزی در سر کسی شدن ؛ کنایه از مغرور و متکبر شدن : و یوسف را بدان بهانه فرستادند و گفتند باد س...
زَهوار در رفته. زوار در رفته (رجوع شود به «زوار»). سخت پیر یا سخت ضعیف. سخت بیکاره و ناتوان: یک کالسکۀ زهواردررفته. یک پیر زهواردررفته. (منبع: لغتنام...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.