اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

در زدن

نویسه گردانی: DR ZDN
در زدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) (از: در، باب + زدن ، مصدر) دق الباب . دق الباب کردن . کوفتن و زدن در. حلقه بر در کوفتن . (ناظم الاطباء). در زدن برای دو چیز می باشد، یکی آنکه آنکس در را واکند تا این کس درون خانه آید، دوم آنکه صاحب خانه بیرون آید و با این کس بر خورد. (ازآنندراج ). || کوبیدن در کسی به منظور حاجت نزد وی بردن یا تقاضای یاری از وی کردن یا در هدفی به وی پیوستن و ابراز خدمت کردن به وی :
از بس که زدم در سحرگاه
آخر در آسمان شکستم .

خاقانی .


در توحید زن کآوازه داری
چرا رسم مغان را تازه داری .

نظامی .


در گردون به خواهشهای ناممکن مزن چندین
مخواه از وی سر زلف ایاز و بخت محمودی .

درویش واله هروی (از آنندراج ).


همیشه پیشه ٔ من عجز و کار اوست استغنا
ز گلچین در زدن می آید و از باغبان بستن .

ابوطالب کلیم (از آنندراج ).


سر نمی پیچم ز خدمت گرچه قابل نیستم
حلقه ٔماه است در گوشم در شب می زنم .

حکیم عطائی (از آنندراج ).


- در حجره ٔ کسی زدن ؛ حاجت نزد وی بردن :
شب دراز دو چشمم بر آستان امید
که بامداد در حجره میزند مأمول .

سعدی .


- در کسی را زدن ؛ کنایه از حاجت نزدوی بردن :
تو در خلق می زنی همه وقت
لاجرم بی نصیب از این بابی .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
درزدن . [ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن . ضرب : ای خردمند هوش دار که خلق بس به اسداس در زدند ۞ اخماس . ناصرخسرو.به قندیل قدیمان در زدن ۞ س...
در جا زدن .[ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) در (اصطلاح نظامی ) در مشق سربازان متوقف پایها را چون رونده ای به زمین کوفتن . ایستاده و متوقف پایها را به...
چنگ درزدن . [ چ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) پنجه درافکندن به . درآویختن به چیزی . دست بردن بچیزی . امساک . امتساک . استمساک . تمسیک . (منتهی الارب...
لگد در کار زدن . [ ل َ گ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بر هم کردن کار است . (آنندراج ).
چنگال درزدن . [ چ َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست بچیزی زدن . پنجه افکندن بچیزی : اِعلاق ؛ چنگال درزدن . (منتهی الارب ).
حرف در قفا زدن . [ ح َ دَ ق َ زَ دَ] (مص مرکب ) غیبت کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 258).
گره درگلو زدن . [ گ ِ رِه ْ دَ گ َ / گ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بند کردن گلو. (آنندراج ) : هرگز غمی ز کاسه ٔ خالی نمیخوریم نرگس صفت زدیم ...
گره در ابرو زدن . [ گ ِ رِه ْ دَ اَ زَ دَ ] (مص مرکب ) چین برابرو آوردن . خشمگین شدن . ترشرو گردیدن : یک گره گر ز زلف وا گرددصد گره میزنی تو...
ناخن در دل زدن . [ خ ُ دَ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) تصرف در مزاج کردن و تأثیر در دل نمودن . (شمس اللغات ). رجوع به ناخن بر دل زدن شود.
سنگ در ساغر زدن . [ س َ دَ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از توبه کردن و شیشه شکستن باشد. (از آنندراج ) : سنگ در ساغر نیک و بد ایام زنندوز کف ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.