اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دل

نویسه گردانی: DL
دل . [ دَ ] (اِ) در همدان اِشَنَک را گویند، که نوعی صنوبر است . (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اشنک شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
1- سخت غمگین یا آزرده شدن کسی به دلیل نگفتن درد و اندوه خود با دیگری و دلتنگی و افسردگی 2- بسیار ترسیدن کسی منبع: فرهنگ فشرده سخن- جلد نخست- ص 1046
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دل انگیز گشتن . [ دِ اَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دل انگیز شدن . دلفریب گشتن . || انگیزنده ٔ دل شدن : مرغ دل انگیز گشت باد سمن بیز گشت بلبل شب خیز...
دل افروز گشتن . [ دِ اَ گ َ ت َ] (مص مرکب ) دلفروز شدن . افروزنده و روشن کننده ٔ دل شدن . || خرم شدن . شادان شدن : شب تیره از روی تو روز گ...
دل بهم خوردگی .[ دِ ب ِ هََ خوَر / خُر دَ / دِ ] (حامص مرکب ) استفراغ . شکوفه . اشکوفه . تهوع . (یادداشت مرحوم دهخدا).
دل بهم خوردن . [ دِ ب ِ هََ خوَر / خُر دَ ] (مص مرکب ) حال تهوع پیدا کردن . (فرهنگ عوام ). تهوع . استفراغ . اشکوفه افتادن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
به دل آمدن کسی را. تصور کردن. گمان کردن. ناراحت و دل‌آزرده شدن: «من درایستادم، و رفتن به حج تا آن‌گاه که از مدینه به وادی‌القریٰ بازگشت بر راه شام و خ...
برات شدن. ( ~. شُ دَ)(مص ل .) به دل خطور کردن. (محمد معین) نوعی پیش آگهی یافتن.
خون دل خوردن . [ ن ِ دِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) آزارکسی کردن . موجب رنج و ناراحتی کسی شدن : گر خون دل خوری فرح افزای می خوری ور قصد ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.