دور
نویسه گردانی:
DWR
دور. [ دَ رَ ] (ع اِ) اطراف و گرداگرد و دورادور. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
دورشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فاصله دار شدن چیز. (ناظم الاطباء). فاصله گرفتن . نأث . منأث . مماتنة. تنطنط. سنج . زوال . زوح . سلخ . سحن . سحر. ...
دور شدن . [ دَ / دُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن دوران . دور گذشتن . گذشتن زمان : ما می به بانگ چنگ نه امروز می کشیم ۞ بس دور شد که گنبد چر...
دور و بر. [ دَ / دُو رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) دوروور. حوالی . اطراف . پیرامون . پیرامن . حول . گرد. گرداگرد. دورتادور. گردبرگرد. (یادداشت مو...
دور و ور. [ دَ رُ وَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ، ق مرکب ، از اتباع ) دور وبر. اطراف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوروبر شود.
هفت دور. [ هََ دَ / دُو ] (اِ مرکب ) کنایت از هفت دوری است که هر دوری مدت هزار سال است و تعلق به یکی از سبعه ٔ سیاره دارد و چون هزار سال...
دور قمری ؛ دور آخر کواکب سیاره، چه دور هر کوکبی را هفت هزار سال دانند هزار سال به خودی خود صاحب عمل باشد و شش هزار سال به مشارکت شش کوکب دیگر و آدم پد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن و اخراج کردن . (ناظم الاطباء). طرد کردن . طرد. دور ساختن . بفاصله گرفتن واداشتن . ابعاد. (یادداشت مؤلف ...
دور گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دور گردیدن . دور شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دور شدن و دور گردیدن شود.
سیاه دور. (اِ مرکب ) نامی است که در طوالش به درخت آزاد دهند. (از جنگل شناسی ج 2 ص 213).