اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دور

نویسه گردانی: DWR
دور. [ دَ رَ ] (ع اِ) اطراف و گرداگرد و دورادور. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دور انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دور افکندن . بدور انداختن . برزمین انداختن . انداختن چیزی بی ارزش را چنانکه پوست میوه یا پس مانده ٔ غذا را...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مردم به دور. [ م َ دُ ب ِ ] (ص مرکب ) مردم گریز. یالقوزک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
آچَپَئیریچ دْوَر (اوستایی) به این سو و آن سو جهیدن، به این جا و آن جا حمله کردن، به ای« جا و آن جا تاختن، یورش بردن.
سلک دور قمر. [ س ِ ک ِ دَ / دُو رِ ق َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و روزگار است . || کنایه از شب و روز. (برهان ) (رشیدی ) (آنن...
دور گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . دور ساختن . راندن . (یادداشت مؤلف ). انئاء. اطراح . طرح . اقصاء. اضراح . ازاحة. اسحاق . (منتهی الا...
دور اندیشیدن . [ اَ شی دَ ] (مص مرکب ) اندیشه ٔ آینده ٔ دور را کردن . تدبیر آینده نمودن . دوراندیشی . مآل اندیشی . تعمق ؛ دوراندیشیدن در کار و دور...
دور درافتادن . [ دَ اُ دَ ] (مص مرکب ) گود رفتن . گود افتادن . به گودی افتادن . دور برافتادن . (یادداشت مؤلف ) : و علامت وی آن است که چشم ...
کور شو دور شو. [ ش َ / شُو ش َ / شُو ] (دو جمله ٔ امری ) شاطران که پیشاپیش حرم پادشاه پیاده می رفتند، این عبارت را می گفتند؛ یعنی حرم پادشاه...
تتمه ٔ دور زمان . [ ت َ ت ِم ْ م َ ی ِ دَ رِ زَ ] (اِخ ) حضرت رسالت مآب صلی اﷲ علیه و سلم . (آنندراج ) : رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه ٔ د...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.