اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیدن

نویسه گردانی: DYDN
دیدن . [ دَ دَ ] (ع اِ) لهو و لعب . (از لسان العرب ). رجوع به دیدان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خواب دیدن . [خوا / خا دی دَ ] (مص مرکب ) حلم . (دهار). دیدن رؤیا در حالت نوم . رؤیا. (یادداشت مؤلف ) : چنین گفت آنگاه با پهلوان که خوابی ...
جهان دیدن . [ ج َ دی دَ ](مص مرکب ) سیاحت . جهان گشتن . جهانگردی : بی دوست حرام است جهان دیدن مشتاق قندیل بکش تا بنشینم به ظلامی . سعدی...
توطئه دیدن . [ ت َ / تُو طِ ءَ / ءِ دی دَ] (مص مرکب ) تشریفات برقرار کردن . (ناظم الاطباء).
باریک دیدن .[ دی دَ ] (مص مرکب ) بصارت . (تاج المصادر بیهقی ).
بازپس دیدن . [ پ َ دی دَ ] (مص مرکب ) عقب نگریستن . بدنبال نگریستن . به پشت سر نگریستن : پس از یک لحظه خسرو بازپس دیدبجز خود ناکسم گر هیچ...
خواری دیدن . [ خوا / خا دی دَ ] (مص مرکب ) پستی کشیدن . قبول حقارت کردن .
خسارت دیدن . [ خ ِ رَ دی دَ ] (مص مرکب ) ضرر دیدن . زیان دیدن . کم شدن نتیجه ٔ فروش از قیمت خرید. (یادداشت بخط مؤلف ).
زبونی دیدن . [ زَ دی دَ ] (مص مرکب ) خواری کشیدن . (آنندراج ). رجوع به زبون ، زبون شدن ، زبون گشتن ، زبونی کشیدن ، و زبونی شود.
راستی دیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) درستی و استقامت دیدن : آن زلف کج گرفت شفایی ز هر چه هست جز راستی ندید ز طبع سلیم خویش .شفائی اصفهانی ...
فریضه دیدن . [ ف َ ض َ / ض ِ دی دَ ](مص مرکب ) واجب دانستن . واجب شمردن : واجب دارم و فریضه بینم که کسانی که از این شهر باشند و در ایشان...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.