اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دیدن

نویسه گردانی: DYDN
دیدن . [ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن علی معروف به دیدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
واجب دیدن . [ ج ِدی دَ ] (مص مرکب ) لازم دیدن . لازم دانستن . (دیدن در اینجا به مفاهیمی که در عربی از افعال قلوب استنباط می شود میباشد) : ...
صدمه دیدن . [ ص َ م َ / م ِ دَ ] (مص مرکب ) صدمه خوردن . آسیب دیدن . آزار دیدن . رجوع به صدمه و صدمه خوردن شود.
صلاح دیدن .[ ص َ دی دَ ] (مص مرکب ) مصلحت دیدن . مناسب دانستن . موافق رأی و عقل دیدن چیزی یا کاری را : چو پای صید را در دام خود دیددر آن...
صواب دیدن . [ ص َ دی دَ ] (مص مرکب ) مصلحت دیدن . صَلاح دیدن .درست دانستن . استوار دانستن . تصویب کردن : آخر گفتند طغرل را که مهتر ما توئی ...
راست دیدن . [ دی دَ ] (مص مرکب ) مستقیم دیدن . بر استقامت دیدن . مقابل نادرست و کژدیدن : توانی بر او کار بستن فریب که نادان همه راست بین...
ساعت دیدن . [ ع َ دی دَ ] (مص مرکب ) تحقیق ساعت سعد. ساعت سنجی . تعیین روز و ساعت سعد برای اموری چون عقد و ازدواج و انتقال به سرای نو. ت...
زحمت دیدن . [ زَ م َ دی دَ ] (مص مرکب ) ستم کشیدن . جفا دیدن و مورد جور و ستم قرار گرفتن : بر رعیت ضعیف رحمت کن ، تا از دشمن قوی زحمت نب...
زیان دیدن .[ دی دَ ] (مص مرکب ) آسیب و گزند دیدن : در حد حجاز امن یابم گر سوی خزر زیان ببینم . خاقانی .چون سوزن گر شکسته گشتم جز چشم و سری...
بچشم دیدن . [ ب ِ چ َ / چ ِدی دَ ] (مص مرکب ) بچشم خود دیدن . بچشم خویش دیدن . بچشم خویشتن دیدن . دیدن با چشم نه شنیدن به خبر و نقل . رؤ...
تهیه دیدن . [ ت َ هی ی َ / ی ِ دی دَ ] (مص مرکب ) تدارک دیدن و آلات و ادوات کار را فراهم کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تهیه و ماده ٔ بعد...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.