رعة
نویسه گردانی:
Rʽ
رعة. [ رِ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) پرهیزگاری . (ناظم الاطباء): ریعة؛ پرهیزگاری . (منتهی الارب ). پرهیزگار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قربانی که به مکه فرستند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || خوبی هیأت و زشتی آن (از اضداد است ). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حالت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). حالت و شأن تقول : فلان حسن الرعة او سیی ٔ الرعة. (از المنجد). شأن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
واژه های همانند
۱۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
راه گستر. [ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) هر مرکب عموماً، واسب خصوصاً. (ارمغان آصفی ) (بهار عجم ). هر مرکوبی اعم از اسب و استر و خر و گاو و اشتر و جز آن...
راه زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) قطع راه کردن . غارت کردن و تاراج نمودن در راه . (ناظم الاطباء). لخت کردن کاروانیان در سفر. قطع طریق . (یاددا...
راه خوری . [ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل راه خور. راه بریدن بسرعت . (از بهار عجم ) (از آنندراج ) : این رخش که مثلش نجهد برق جهان چون صیت ش...
راه رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) قدم زدن . قدم گشادن . قدم سنجیدن . قدم سودن . قدم کشیدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 174). روی پا حرکت کردن ، خلا...
راه رفتن . [ رُ ت َ ] (مص مرکب ) راه روفتن . رفتن راه . پاک کردن راه . تمیز کردن راه : و از پیشتر نامه رفته بود به بوعلی کوتوال تا حشر ب...
راه چمن . [ چ َ م َ ] (اِخ )دهی است از دهستان خسروشیرین بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در 20هزارگزی شمال جغتای و یکهزارگزی شمال راه عمومی...
راه نمائی . [ ن ُ / ن ِ / ن ِ ] (حامص مرکب ) راه نمایی . رجوع به همین کلمه شود.
[صفت، فارسی] سرگردان، آواره، درمانده. (احتمال دارد ریشۀ این اصطلاح وضعیتی باشد که زنی در راه فرزندش را به دنیا آورَد، چون در چنین وضعیتی همسر و خودش ب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
راه چهارم به مفهومی اشاره دارد که جورج ایوانویچ گورجیف برای توصیف برخوردش با تکامل بخشیدن به خود به کار میبرد. (۱) گورجیف بر این باور بود که روش او چ...