رعة
نویسه گردانی:
Rʽ
رعة. [ رِ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) پرهیزگاری . (ناظم الاطباء): ریعة؛ پرهیزگاری . (منتهی الارب ). پرهیزگار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قربانی که به مکه فرستند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || خوبی هیأت و زشتی آن (از اضداد است ). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حالت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). حالت و شأن تقول : فلان حسن الرعة او سیی ٔ الرعة. (از المنجد). شأن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
واژه های همانند
۱۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
راه جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) جویای طریق شدن . در صددپیدا کردن راه برآمدن . جستجو کردن راه : بدست چپ و پای کردی شناه بدیگر ز دشمن همی ...
سنگ راه . [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً حائل و مانع از چیزی . (آنندراج )(از مجموعه ٔ مترادفات ص 228). مزاحم . مانع. انگل . (ناظم ا...
راه یافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که راه اصلی و مستقیم را پیدا کرده باشد. || هدایت شده . || واصل . (فرهنگ فارسی معین ).
کوچه راه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) راه باریک . (فرهنگ فارسی معین ) : یافت از دامگاه آن ددگان کوچه راهی به کوی غمزدگان . نظامی .طی نمی گردد ...
کوره راه . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب )راهی که ناراست و پرپیچ مثل راه مارپیچ باشد و رونده ٔ آن راه گم کند. (آنندراج ). راه ناراست معوج و پیچ در...
نان راه . [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توشه . (آنندراج ). زاد سفر : دهد به خصم تو تا نان راه ملک عدم به کاسه ٔ سم خود می کند ز نعل خمیر....
نصف راه . [ ن ِ ف ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
روح راح . [ ح ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لحنی است از موسیقی قدیم .راح روح . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به روح شود.
راه یابی . (حامص مرکب ) عمل راهیاب . راه یافتن .
راه شاه . (اِ مرکب ) ۞ مقلوب شاه راه . یعنی مردی که براهها شدن پیشه ٔ او بود و او بدین کار شاه بود. (از لغت فرس اسدی ) (از فرهنگ نظام ) :...