رؤد
نویسه گردانی:
RWD
رؤد. [ رُءْدْ ] (ع ص ، اِ) زن جوان نیکو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رَأد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رأد شود. || بن ریش . (منتهی الارب ). اصل ریش که اززیر گوش بیرون آید. (از اقرب الموارد). رَأد. (از اقرب الموارد). رجوع به رأد شود. || سهولت و رفق . گویند: علیک بالرؤد. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
انگه رود. [ اَگ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش نور شهرستان آمل است که 320 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات ، لبنیات و حبوب است ....
بزینه رود.[ ب ُ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش قیدار شهرستان زنجان و همچنین نام رودخانه ایست که از این دهستان سرچشمه گرفت...
بستان رود. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ناوه کش چگنی شهرستان خرم آباد که در 18هزارگزی خاوری سراب دوره و 4هزارگزی شمال راه شوسه ٔ خرم ...
دیزج رود. [ زَ ] (اِخ ) دهستانی از بخش عجب شیر شهرستان مراغه . از 42 آبادی تشکیل شده است و جمعیت آن به اضافه ٔ قصبه ٔ عجب شیر در حدود 20100...
دینه رود. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه شهرستان قزوین با 215 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
شلمان رود. [ ش َ ] (اِخ ) رودخانه ای است که به بحر خزر میریزد و محل صید ماهی می باشد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شلمان شود.
سیمین رود. (اِخ ) رودی است که از جنوب به دریاچه ارومیه میریزد (نام قدیم آن طاطائوچای بوده است ). (فرهنگستان ). رجوع به سیمینه رود شود.
صالح رود. [ ل ِ ] (اِخ ) رودی است در شمال جزیره ٔ بوبیان که به خلیج فارس (حور عبداﷲ) ریزد.
پر زاد و رود. [ پ ُ دُ ] (ص مرکب ) که فرزند بسیار دارد. پرفرزند.
چپه که رود. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از شعبات تالارب [ کذا ] که اصل رودخانه از میان بلوک بهمیز و گل خوران میگذرد» (از مر...