اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زحر

نویسه گردانی: ZḤR
زحر. [ زَ ] (اِخ ) از قراء مشرق جهران ۞ است در یمن . (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
ظهر. [ ظَ ] (اِخ ) جایگاهی است و بدانجا وقعه ای بوده است میان عمروبن تمیم و بنی حنیفه . (معجم البلدان ).
بی زهر. [ زَ ] (ص مرکب ) ۞ (از: بی + زهر) فاقد سم . - مار بی زهر ؛ مار که زهر ندارد. که زهر آن گرفته شده باشد. || بی مضرت . رجوع به زهر شو...
پای زهر. [ زَ ] (اِ مرکب )پادزهر. پازهر. فازهر. تریاق . تریاک ۞ : و اندر کوههای فرغانه معدن زر و سیم بسیار است و معدن سرب و نشادر و سیماب ...
زهر مار. [ زَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لعاب حیه . سمی که از نیش مار برآید و اغلب کشنده است و امروزه از انواع این زهرها در داروسازی اس...
گل زهر. [ گ ُ ل ِ زَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که زهرآگین باشد. گل زهری که بوییدن آن خطرناک و زیان آور باشد : جهان رابه کوشش چه جوی...
پادْزَهْر، نیز پازهر، مرکب از پیشوند پاد(در ایرانی باستان: *pāta-/pāti، در اوستایی: patiti-) و واژۀ زهر (ایرانی باستان: *jaθra- مشتق از ریشۀ gan-= ز...
اِبْن‌ِ زُهْر، لقب‌ افراد خاندانى‌ منسوب‌ به‌ اِیاد بن‌ مَعَدّبن‌ عدنان‌ که‌ در سده‌های‌ 4 تا 7ق‌/10 تا 13م‌، فقیهان‌، پزشکان‌، ادیبان‌ و وزیرانى‌ نام...
زَوالِ ظهر. بعد از ظهر. رجوع شود به واژۀ زوال که در اینجا به معانی «مایل گردیدن آفتاب از میانه ٔ آسمان» و «متمایل شدن آفتاب از وسط آسمان بسوی مغرب» بک...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
زهر دادن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) زهر خوراندن به کسی . مسموم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). کسی را با خورانیدن زهر مسموم کردن یا کشتن . زهر خوران...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.