گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ساز نویسه گردانی: SAZ ساز. (اِخ ) ۞ تلفظ آلمانی : زاتز ۞ ، چکوسلواکی (ژاتتز) از شهرهای چکوسلواکی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی بی ساز بی ساز. (ص مرکب ) (از: بی + ساز) مقابل ساخته .بی برگ . مرد بی ساز و برگ . (یادداشت مؤلف ). مرد بی ساز و سلاح . عُطُل . (منتهی الارب ). رجوع ب... ساز ره ساز ره . [ زِ رَه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ساز راه شود. ساز زدن ساز زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) ساز بستن . ساز دادن . ساز پرداختن . ساز نواختن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : زمانه ساز طرب میزند چنانکه بگوش رسد ز زاویه... ساز زهی ساز زهی . [ زِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) ۞ آلت موسیقی از ذوات الاوتار، که درآن زه بود وزه اعم است از سیم و زه بمعنی اخص یعنی وتر. و... ساز سفر ساز سفر. [ زِ س َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسباب سفر. سامان سفر. بسیج سفر. ساختگی . سامان : شغلکی دارم بر دست که از موقف آن هم مرا سا... ساز جنگ ساز جنگ . [ زِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سلاح . (دهار) (ترجمان القرآن ). || عُدّت . (دهار). رجوع به ساز شود. ساز راه ساز راه . [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تهیه و تدارک سفر. (ناظم الاطباء). زاد. توشه . اسباب سفر. رجوع به ساز شود. ساز طرب ساز طرب . [ زِ طَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلات طرب . اسباب طرب . رجوع به ساز شود. ساز کار ساز کار. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلت کار. آلات اهل صنایع. (شعوری ج 2 ورق 59). آلت طرب و ساز آلت کار و صنعت . (ناظم الاطباء). دست افز... ساز گور سازگور. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زاد و توشه ٔ سفر آخرت . اعمال صالحه . آنچه برای سفر آن جهانی در بایست است . برگ عیشی که بگور خویش ت... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود