گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سباح نویسه گردانی: SBAḤ سباح . [ س َب ْ با ] (ع ص ) شناور. (غیاث ) (آنندراج ). ج ، سباحون . (مهذب الاسماء). شناگر : میرود سباح ساکن چون عُمُداعجمی زد دست و پا و غرق شد. (مثنوی ).چون نئی سباح و نی دریائیی در میفکن خویش از خودرائیی .(مثنوی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی صباح صباح . [ ص َب ْ با ] (اِخ ) وی پدر حسن پیشوای بزرگ اسماعیلیه است . صباح صباح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن ابرهةبن صباح . وی یکی از پادشاهان حمیر است . در مجمل التواریخ و القصص آمده است : پس از ابرهه پادشاهی به صهبان ب... صباح صباح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن حسین بن محمدبن صباح بن ریذوس مدینی . ابونعیم اصفهانی گوید او را بارها دیدم و روایتی از وی آورده است . (ذکر اخبار ... صباح صباح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن خاقان اهتمی یا منقری . وی ندیم مصعب زبیر و از مشایخ مروءة و علم و ادب بود و فرزدق و جریر را بر اخطل ترجیح میداد.... صباح صباح . [ص َ ] (اِخ ) ابن سهل ، مکنی به ابی سهل . تابعی است . صباح صباح . [ ص ُ ] (اِخ ) ابن طریف . سمعانی نسبت او را چنین نویسد: صباح بن طریف بن یزیدبن عمربن عامربن ربیعةبن کعب بن ربیعةبن ثعلبةبن سعدبن ... صباح صباح . [ ] (اِخ )ابن عاصم . وی از انس بن مالک و از او حجاج بن یوسف روایت کند. رجوع به ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 346 شود. صباح صباح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بجلی مکنی به ابی شراعة. تابعی است . صباح صباح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن عتیک . سمعانی گوید وی فرزند عتیک بن اسلم بن یذکربن عنزه (عنترة؟) است و از احمدبن حباب آرد که او صباح بن عتیک بن ... صباح صباح . [ص ُ ] (اِخ ) ابن قضاعةبن عبدالأحب بن کعب بن صباح . سمعانی گوید: وی جاهلی است . (الانساب ص 349 ورق الف ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود