اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سخط

نویسه گردانی: SḴṬ
سخط. [ س َ خ َ ] (ع مص ) غضب گرفتن . (اقرب الموارد). راضی نشدن . ضد رضا : ابونعیم مدتی بس دراز است در این سخط بماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 418).
عیش ناخوش همی کنی به سخط
سود بیخود چرا کشی به ستم .

مسعودسعد.


یکی از سکرات ملک آن است که خاینان را... آراسته دارد و ناهمال را به وبال سخط مأخوذ. (کلیله و دمنه ). سخط... از علتی زاید. (کلیله و دمنه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سخت مغز.[ س َ م َ ] (ص مرکب ) کندذهن . بی استعداد : چو روسان سختی کش سخت مغزفریبی بخوردند از اینگونه نغز.نظامی .
سخت میر. [ س َ ] (نف مرکب ) آنکه جانش بدشوار برآید. (آنندراج ) : مشو در حساب جهان سخت گیرهمه سخت گیری بود سخت میر.نظامی .
سخت گیر. [ س َ ] (نف مرکب ) سخت گیرنده . آزمند و حریص . (ناظم الاطباء) : هر که در کار سخت گیر شودنظم کارش خلل پذیر شود. نظامی .مشو در حساب جها...
سخت ساق . [ س َ ] (ص مرکب ) ثابت قدم . (رشیدی ) : برسم چاکران چون سخت ساقان کمر دربست بر درگاه خاقان . امیرخسرو (از آنندراج ).|| پرزور. (آنندراج...
سخت زور. [ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از پر زور. (آنندراج ) : چنانکه او را [ هرمز ] دل آور و سخت زور گفتندی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 20).ز سختی ...
سخت زه . [ س َ زِه ْ ] (ص مرکب ) سخت کمان . (آنندراج ) (غیاث ).
سخت دلی . [ س َ دِ ] (حامص مرکب ) قساوت . سنگین دلی : و از جمله بی رحمی و سخت دلی او یکی آن که زادان فرخ را... (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص ...
سخت جان . [ س َ ] (ص مرکب ) سنگدل و بیرحم . (آنندراج ) (غیاث ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 74) : سختی ره بین و مشو سست ران سست گمانی مکن ای سخت جان...
سخت جفا. [ س َج َ ] (ص مرکب ) جفاکار. جفاپیشه . بی وفا : دلبر سست مهر سخت جفاصاحب دوست روی دشمن خوی . سعدی .ای سخت جفای سست پیمان رفتی و چن...
سخت چشم . [ س َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) شوخ و بی حیا. (آنندراج ).گستاخ و بی شرم و بی حیا. (ناظم الاطباء) : جست دعوی گر مخالف گوی زیرک سخت چشم ح...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.