شاة
نویسه گردانی:
ŠA
شاة. (ع اِ) الَ ... وسیله ای که بدان از نخل خرما بالا روند. (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
شاه سواری . [ س َ ] (حامص مرکب ) عمل شاه سوار. سواری کردن چون شاهان .
شاه سواری . [ س َ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ شیبانی ایل عرب (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به طایفه ٔ شیبانی ش...
شاه سیاه . (اِخ ) لقبی بود که مخالفان آزادی به سیدعبداﷲ بهبهانی داده بودند. (یادداشت مؤلف ).
شاه شجاع . [ ش ُ ] (اِخ ) فرزند مبارزالدین محمدبن امیر مظفربن منصوربن پهلوان حاجی است .53 سال عمر کرد و 25 سال سلطنت نمود و در سال 786 هَ ....
شاه صینی . (اِ مرکب ) لوح ها باشد تُنُک برنگ سیاه که از عصاره ٔ گیاهی کنند و از چین آرند و در دردسر بکار است و طرز استعمال آن این است که ...
شاه شکار. [ ش ِ ] (ص مرکب ) شکارکننده ٔ شاه . || (اِخ ) اصطلاحاً بر میرزا رضای کرمانی اطلاق شود بسبب کشتن ناصرالدین شاه . (از یادداشت مؤلف...
شاه شهید. [ هَِ ش َ ] (اِخ ) شاه شهیدان . سیدالشهدا. لقبی است که روضه خوانها بحضرت حسین بن علی علیهماالسلام دهند. (یادداشت مؤلف ) : از نسل ...
شاه طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن رضی الدین اسماعیل الحسینی الکاشانی . از سادات انجدان قم و در همدان به دنیا آمد و در شهر کاشان به افاده مشغول...
دولت شاه . [ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار. واقع در 24هزارگزی شمال خاوری بیجار. راه آن مالرو است . و در تابستان از...
سلجوق شاه . [ س َ ] (اِخ ) ابن سلغربن سعد.هشتمین از اتابکان فارس سلغریان جلوس 660 هَ .ق . وفات 662 هَ .ق . است . (فرهنگ فارسی معین ) : دفتر ...