اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاة

نویسه گردانی: ŠA
شاة. (ع اِ) الَ ... وسیله ای که بدان از نخل خرما بالا روند. (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
شاه بلوطی . [ ب َ ] (ص نسبی ) برنگ پوست شاه بلوط. سرخ تیره که بسیاهی زند. (یادداشت مؤلف ).
شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِخ )نام محلی است در مشرق بندرعباس . (یادداشت مؤلف ).
شاه بلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایجرود بخش مرکزی زنجان . دارای 86 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و عسل است . (از فرهنگ ...
شاه بلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . دارای 128 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات است . (از فر...
شاه بلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 245 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات است . در دو مح...
شاه باغی . (اِخ ) دهی از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . دارای 152 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات است...
شاه باجی .(اِ مرکب ) مرکب از: «شاه » فارسی و «باجی » ترکی بمعنی خواهر و بررویهم خواهر بزرگتر. (یادداشت مؤلف ).
شاه بابا. (اِ مرکب ) کلمه ای که فرزندان شاهان پدر خودرا بدان میخواندند و خطابی بود که پسران سلاطین صفویه و قاجاریه بپدران خود میکردند. (ی...
شاه ارمن . [ هَِ اَ م َ ] (اِخ ) لقب ابوالفتح موسی بن ملک العادل ابوبکربن ایوب . این لقب در تاریخ 625 هَ .ق . بر روی اسطرلاب سوریا منقوش ...
شاه اسپر. [ اِ پ َ ] (اِ مرکب ) مرکب از «شاه » و «اسپر» (مخفف اسپرم ) شاه سپرم . ریحان الملک . ضیمران . رجوع به شاه اسپرغم ، شاه سپرغم . شاه اسف...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.