۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۵ ثانیه
ترد شدن . [ ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لطیف و نرم شدن ، چنانکه گوشت را در برف یا پیاز و انجیر رنده شده خوابانند تا نرم و ترد شود و از حالت چغری ...
تند شدن . [ ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به سختی بخشم آمدن .سخت خشمناک شدن . سخنان درشت گفتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || پرشتاب و سریع شدن...
تور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متوحش شدن و پریدن کبوتر یا مرغی دیگر. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). رجوع به تور شود.
تیز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برنده شدن . (ناظم الاطباء). حدید گردیدن . حدت . ذرابت . ذرب . چنانکه شمشیر و کارد و جز آن . (یادداشت بخط مرحوم د...
تیغ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روبرو شدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ). کنایه از روبرو شدن . (ناظم الاطباء). کنایه از روبرو شدن و ج...
تار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تار گشتن . تار گردیدن . تیره شدن . تاریک شدن : چنین گفت کاکنون سر بخت اوی شود تار و ویران شود تخت اوی . فردو...
پیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ۞ دیرینه سال گشتن . کلانسال گشتن . شیر شدن موی . (مجموعه ٔ مترادفات ). کافور در محاسن کشیدن . مژگان سفید کردن ...
پی شدن . [ پ َ / پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قلم شدن . بریده شدن رگ عرقوب اسب یا چهارپای دیگر. رجوع به پی شود.
آخر شدن . [ خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بپایان رسیدن . برسیدن . سر آمدن . بانجام رسیدن : روز هجران و شب فرقت یار آخر شدزدم این فال و گذشت اختر و...
اما شدن . [ اُم ْ ما ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به اُمّا شود.