۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۳.۴۶ ثانیه
باد شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ناپدیدگشتن باشد. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 355). هبا شدن . محو شدن . از میان رفتن . هدر شدن : کن...
بار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حمل شدن . (ناظم الاطباء: بار). || گران شدن چیزی بر کسی . (ناظم الاطباء: بار).- بار شدن بر کسی ؛ کل شدن ب...
باز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضد بسته شدن . گشایش یافتن . مفتوح شدن : بروی خود در طماع باز نتوان کردچو باز شد، به درشتی فراز نتوان کرد. س...
بپا شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر پا شدن . پا شدن . برخاستن . بر پای شدن . راست ایستاده شدن . (آنندراج ). راست ایستادن . (ناظم الاطباء). ||...
بسر شدن . [ ب ِ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آخر شدن . (غیاث ). کنایه از آخر شدن . (آنندراج ). بسر رسیدن . (آنندراج ). بپایان آمدن : از تو همی بسر نشو...
بس شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بس و کافی شدن ، اِعتِداد. (منتهی الارب ). اکتفاء.
بلدشدن . [ ب َ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دانستن . آموختن . یاد گرفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). دانا شدن . عالم گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع ...
بند شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آرام داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || ماندن . || چسبیدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || قائم ...
بود شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بوجود آمدن . هست شدن : آنگهی کآنچه نیست بوده شودیا چو این بود شد بفرساید.ناصرخسرو.
به شدن . [ ب ِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به گشتن . شفا یافتن . ابتلال . استبلال تبلل . بلول . ابلال . نیکو شدن . ملتئم گشتن . خوب شدن : باد بر سر...