۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۸ ثانیه
دشوار شدن . [ دُش ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت شدن . متعسر شدن . دشخوار شدن . احتکال . استشراء. استعایة. استعسار. اعتیاص . اعواز. اعیاء. اقذعلال .(منته...
دلاور شدن . [ دِ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شجاع و دلیر و گستاخ و بی باک گشتن : دلاور شود مرد پرخاشجوی . سعدی .رجوع به دلاور شود.
دسته شدن . [ دَ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) صورت مجموع یافتن . صورت گردکرده و فراهم شده یافتن ، چنانکه ساقه های گیاه یا گل یا ریاحین یا ...
دوست شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رفیق شدن . یار گشتن . همدل شدن . مهربان شدن با کسی . (از یادداشت مؤلف ). ولایة. (تاج المصادر بیهقی ) : بنشان...
دوهوا شدن . [ دُ هََش ُ دَ ] (مص مرکب ) از هوایی خوش به ناخوش یا از سردبه گرم و به عکس رفتن و آن مضر سلامت است . بیمار شدن به علت تغییر ...
دوهوا شدن . [ دُ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دو آرزو و خواهش مخالف پدید آمدن . (یادداشت مؤلف ).
دیدار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مرئی شدن . (یادداشت مؤلف ) : سپهبد همیراند بر پیل راست چو دیدار شد ببر خفتان بخواست .اسدی .
حادث شدن . [ دِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) پیش آمدن . روی دادن . اتفاق افتادن . پیداشدن . پدید آمدن . واقع گردیدن . عارض شدن . افتادن . رخ دادن . بنوی ...
حاکم شدن . [ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حکومت یافتن . به حکومت منصوب گردیدن . || غالب شدن در دعوی یا در محکمه .
حرام شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تلف شدن . از حیز انتفاع افتادن . نفله شدن . بی فایده شدن . بی نتیجه از میان رفتن . || ممنوع و محظور شدن...