شعة
نویسه گردانی:
Šʽ
شعة. [ ش َ ع َ ] (ع مص ) درآمیختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۹ ثانیه
شاه آزمود. [ زْ / زِ ] (ن مف مرکب ) مجرب از طرف شاه . شاه آزموده : چنان چون فریدون مرا داده بودترا دادم این تاج شاه آزمود.فردوسی .
شاه اجاق . [ اُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 193 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ...
شاه احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع به امامزاده احمد شود.
شاه بلوطی . [ ب َ ] (ص نسبی ) برنگ پوست شاه بلوط. سرخ تیره که بسیاهی زند. (یادداشت مؤلف ).
شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِخ )نام محلی است در مشرق بندرعباس . (یادداشت مؤلف ).
شاه بلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایجرود بخش مرکزی زنجان . دارای 86 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و عسل است . (از فرهنگ ...
شاه بلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . دارای 128 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات است . (از فر...
شاه بلاغ . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 245 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات است . در دو مح...
شاه باغی . (اِخ ) دهی از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان . دارای 152 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات است...
شاه باجی .(اِ مرکب ) مرکب از: «شاه » فارسی و «باجی » ترکی بمعنی خواهر و بررویهم خواهر بزرگتر. (یادداشت مؤلف ).