اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهر

نویسه گردانی: ŠHR
شهر. [ ش َ ] (ع مص ) آشکارا کردن چیزی را. (منتهی الارب ). شهرة. (منتهی الارب ).آشکارا کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). معروف کردن . (المصادر زوزنی ): شهره بکذا شهراً؛ آشکارا کردن یا آشکار با زشتی کردن . (از اقرب الموارد). || برکشیدن شمشیر خود را از نیام : یشهر سیفه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شمشیر خود را برکشیدن . شمشیر بکشیدن . (المصادر زوزنی ). رجوع به شهرت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شهر مبارک . [ ش َ رِ م ُ رَ ] (اِخ ) مبارکیة. نام یکی از شهرهای ناحیه ٔ قزوین ، واین نام بدین مناسبت است که مبارک ترک یکی از غلامان آزادشد...
شهر گرفتن . [ ش َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) گرفتن شهر. فتح شهر. تسخیر شهر. فتح بلد. شهر ستاندن : جاودانه بجای خواهد بودهمچنین شهرگیر و قلعه ستان...
شهر فیروز. [ ش َ رِ فی ] (اِخ ) قلعه ای بوده در استرآباد که برای جلوگیری از هجوم بادیه نشینان ساخته بودند. (یادداشت مؤلف ). ظاهراً با شهرست...
شهر فیروز. [ ش َ رِ فی ](اِخ ) قزوینی نویسد: نسا را «شهر فیروز» نامند بمناسبت اینکه گویند فیروز پادشاه قدیم ایران آنرا ساخته است . (ترجمه ٔ سرز...
شهر قنطره . [ ش َ رِ ق َ طَ رَ ] (اِخ )مقدسی گاهی دزفول را بدین نام خوانده است ، یعنی «شهر پل ». (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص 257...
شهر سوخته . [ ش َ رِ ت ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه دوراهی حرمک به زابل میان تاسوکی و لوتک در 72500 گزی دوراه حرمک . (یادداشت مؤلف ).
شهر شاپور. [ ش َ رِ ] (اِخ ) بیشاپور. بهشاپور. شهری بوده است نزدیک کازرون فارس که با حفاریهای هیئت فرانسوی آثار آن مکشوف گردیده است . (فر...
فسرده شهر. [ ف ُ / ف ِ س ُ دَ / دِ ش َ ] (اِ مرکب ) عالم و جهان و گیتی . (ناظم الاطباء). ظاهراً از مجعولات دساتیر است . (یادداشت بخط مؤلف ).
مشکین شهر. [ م ِ ش َ ] (اِخ ) رجوع به خیاو شود.
مشگین شهر. [ م ِ ش َ ] (اِخ ) رجوع به خیاو در همین لغت نامه و فره-نگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۳ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.