شهر
نویسه گردانی:
ŠHR
شهر. [ ش َ ] (ع مص ) آشکارا کردن چیزی را. (منتهی الارب ). شهرة. (منتهی الارب ).آشکارا کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). معروف کردن . (المصادر زوزنی ): شهره بکذا شهراً؛ آشکارا کردن یا آشکار با زشتی کردن . (از اقرب الموارد). || برکشیدن شمشیر خود را از نیام : یشهر سیفه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شمشیر خود را برکشیدن . شمشیر بکشیدن . (المصادر زوزنی ). رجوع به شهرت شود.
واژه های همانند
۱۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ویران شهر. [ ش َ ] (اِخ ) نام جایی است که زعفران خوب از آنجا خیزد. (آنندراج ) : از حال خراب من خبر میگویدرنگم که چو زعفران ویران شهر است . ...
در فلسفه ی اسلامی به این واژه «مدینه ی فاضله» گویند. شهر آرمانی؛ شهر ایده آل؛ شهری که تصور شود. مانند اتوپیای آرمانی افلاطون و توماس و دیگران که هر گز...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شهری است در مسیر شیراز به اصفهان و به فاصله حدود 30 کیلو متری شرق شیراز ، جمعیت این شهر بالغ بر 30000 نفر است و قدمت آن به بیش از 1000 سال می رسد و...
یکی از قدیمی ترین شهرستان های استان فارس و کشور ایران است که همه مردم شهر و روستا شیعه می باشند مسجد جامع آن نشان دهنده قدمت این شهرستان است که به دور...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شهر فرغانه . [ ش َ رِ ف َ ن َ ] (اِخ ) نام کرسی ایالت فرغانه که در قرون وسطی شهر اخسیکث بوده است . (ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ص...
خوارزم شهر. [ خوا / خا رَ ش َ ] (اِخ ) خوارزم . رجوع شود به خوارزم در این لغت نامه و نزهةالقلوب ص 179 و 180.
شهر خموشان . [ ش َ رِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گورستان . (آنندراج ) : در وداعم شوری ازکس برنخاست گویی از شهر خموشان میروم .ملا مرشد (از آن...