شیر
نویسه گردانی:
ŠYR
شیر. [ ش َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) مشورت دهنده . گویند: فلان خَیِّرٌ شَیِّرٌ؛ ای صالح للخیرو المشورة. ج ، شوراء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مشورت دهنده و اهل مشورت و کسی که صلاحیت برای مشورت داشته باشد. (ناظم الاطباء). مشاور. (اقرب الموارد). || پنددهنده . (ناظم الاطباء). || زیبا. (از اقرب الموارد): انه لصیر شیر؛ او نیکوو خوب صورت است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
- شعر شیر؛ شعر نیکو. ج ، شیار. (ناظم الاطباء).
|| وزیر اول . (از ناظم الاطباء). وزیر. (المنجد) (از اقرب الموارد). || ج ِ شیار. (منتهی الارب ). رجوع به شیار شود. || ج ِ شوراء. (ناظم الاطباء). رجوع به شوراء شود.
- فرس شیر؛ اسب فربه . (دهار) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). اسب فربه . ج ، شیار. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۹۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
شیر ایرانی (نام علمی: Panthera leo persica) یا شیر پارسی یا شیر آسیایی، زیر گونهای از شیرها میباشد که هم اکنون تنها در هند یافت میشود جاییکه شیر هن...
شیر ایرانی (نام علمی: Panthera leo persica) یا شیر پارسی یا شیر آسیایی، زیر گونهای از شیرها میباشد که هم اکنون تنها در هند یافت میشود جاییکه شیر هن...
نهر علی شیر. [ ن َ رِ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قصبه ٔ معمره ٔ بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان ، در 2 هزارگزی مشرق نهر قصر و 26 هزارگزی ...
شیر و خورشید. [ رُ خوَرْ / خُرْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نشان سابق دولت ایران . علامت ایران در قبل از انقلاب اسلامی . شکلی مرکب از شیری که...
شیر خورانیدن . [ خوَ / خ ُ دَ ] (مص مرکب ) شیر دادن به بچه و ارضاع کردن . (ناظم الاطباء). ملح : امغاد؛ شیر خورانیدن شیربچه را یا شیر خورانیدن ...
گاو نه من شیر. [ وِ ن ُه ْ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (مثل ...). رجوع به گاو شود.
به کسی مطلبی را کامل توضیح دادن
تکوک شیر غران از آثار باستانی دوره هخامنشی است. این تکوک دارای یک ظرف مخروطی شکل و یک شیر است که در حال نعره کشیدن است. ظروف مجرادار شاخی شکل با سر جا...