اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صر

نویسه گردانی: ṢR
صر. [ ص َرر ] (ع اِ) دلو مسترخی و فروهشته شده که بر آن دسته بندند تا برابر گردد. (منتهی الارب ). الدلو تسترخی فتصرّ؛ ای تشد و تسمع بالمسمع. (قطر المحیط) (تاج العروس ). و المِسمَع عروة فی داخل الدلو بازائها عروة اخری . (تاج العروس ). گوشه ٔ دلو و دسته ٔ سر دلو که رسن بدان بندند تا دلو برابر باشد. (منتهی الارب ). و در اقرب الموارد این لغت را صُرّ ضبط کرده است . || (مص ) ببستن سر صره ٔ زر. (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بستن همیان را. (منتهی الارب ). || ببستن سر پستان . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). بستن پستان ناقه را. (منتهی الارب ). || راست کردن اسب و حمار گوش را تا بشنود. (منتهی الارب ). راست بداشتن ستور گوش را. (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || فریاد و بانگ سخت برآوردن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۶ ثانیه
تلیک سر. [ ت َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اهلمرستاق است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
سر گشتن . [ س َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دوار. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دوران و گشتن سر.
سر کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شروع کردن . (غیاث ). شروع کردن فسانه و حدیث و سخن و شیون و گریه و شکوه و راه و مانند آن . (آنندراج ). آ...
سر کمند. [ س َ رِ ک َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای پناه . جای و سبب نجات . (غیاث ). || ریسمانی است که بر در اصطبل ملوک و امرای ولایت ...
سر شستن . [ س َ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) شستن سر. شستشو دادن سر : حدیث چشمه و سر شستن ماه درستی داد قولش را بر شاه . نظامی (خسرو و شیرین ص 102)...
سر رفتن . [ س َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) از دست شدن سر. مردن . کشته شدن : در ازل بود که پیمان محبت بستندنشکند مرد اگرش سر برود پیمان را. سعدی .گ...
سر دادن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) جان فدا کردن . سر را تسلیم کردن : بهر عیسی جان سپارم سر دهم صد هزاران منتش بر جان نهم . مولوی . || شروع کرد...
سر چراغ .[ س َ رِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آلتی فلزین که پیچ چراغ نفطی در آلت و فتیله از وی گذرد بر سر نفت دان چراغ . آلتی فلز...
سر بودن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) شهیر بودن . برتر بودن : تو چیزی مدان کز خرد برتر است خرد بر همه نیکوئی ها سر است . فردوسی .ز گودرزیان مهتر و بهت...
سر بردن . [ س َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بسر بردن . (آنندراج ). طی کردن . گذراندن . انجام دادن : بسر برده یک ماه سام دلیرابا زال و با رستم شیرگیر...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۴۷ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.