صیاح
نویسه گردانی:
ṢYAḤ
صیاح . [ص َی ْ یا ] (اِخ ) از ستارگان ، و از ثوابت و از صور شمالی است . حارس الشمال . راعی الشاء. عرقوب الاسد. طاردةالبرد. درک الاسد. بقار. گاوچران . رجوع به ثوابت شود.
واژه های همانند
۲۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
سیاه چشم . [ چ َ /چ ِ ] (اِ مرکب ) طائر شکاری را گویند چرا که چشم بعض نوع طائر شکاری سیاه میباشد مثل بحری ، شاهین ، چرغ وغیره . (غیاث اللغات ...
سیاه باز. (اِخ ) دهی است از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی . دارای 1235 تن سکنه . آب آن از رود قطور و زارعان . محصول آنجا غلات ، کرچ...
سیاه بخت . [ ب َ ] (ص مرکب ) بدطالع و شوم . (آنندراج ). بدبخت . تیره بخت . || زنی که شوی آنرا دوست ندارد و مطبوع بوی نباشد. (یادداشت بخط مؤ...
سیاه بند. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان سیاهرود بخش افجه ٔ شهرستان تهران . دارای 377 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ سیاهرود. محصول آنجا غل...
سیاه بید. (اِ مرکب ) نام نوعی از بید. (برهان ). این بید در ایران بخصوص در اراضی خشک و استپی است . (یادداشت بخط مؤلف ).
سیاه پشت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از کبوتران . (آنندراج ).
سیاه پلت . [ پ َ ل َ ](اِ مرکب ) نام درختی است که این گونه [ درخت افرا ]در جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران از آستارا تا مینودشت در همه ارتف...
سیاه پوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنکه جامه ٔ سیاه پوشد. || مجازاً، زنگی . حبشی : فلک از طالع خروشانش خوانده شاه سیاه پوشانش . نظامی . || سیاه...
سیاه پوش . (اِخ ) دهی است جزو دهستان کورائیم بخش مرکزی اردبیل شهرستان اردبیل . دارای 281 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ سیاهپوش . مح...
سیاه پیر. (اِ مرکب ) غلام پیر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مسن . سالخورده . بسیار پیر. (ناظم الاطباء) : با خوی سرکش او آتش سخن پذیر است با خط تاز...