اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضاری

نویسه گردانی: ḌARY
ضاری . (ع ص ) در پی صید دونده (سگ ومانند آن ). سگ بچه ٔ دوان . (منتهی الارب ). سگ شکاری . (مهذب الاسماء) : هنگام کار در غلبه و اقتحام سباع ضاری اندر شکار. (جهانگشای جوینی ). ج ، ضواری : کلب ٌ ضار؛ سگ حریص بشکار و سگ در پی صید رونده . || خون روان . (منتهی الارب ). || سقاءٌ ضار باللبن ؛ خیک نیکوکننده ٔ شیر. || عرق ٌ ضار؛ رگ که خون آن منقطع نشود. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زاری . (اِخ ) محمد قاسم مشهدی شاعر. تقی الدین کاشی آرد: اصل وی از شیراز و تربیت یافته ٔ اصفهان است . وی بمزید مکنت و ثروت و کثرت مال از مر...
زاری . (اِخ )میرسید فرزند قاضی محمد، از ادبا و شعرای قرن دهم هجری است . مؤلف مجمع الخواص آرد: سید پسر قاضی محمد مشهور است . با وجود حسب و نس...
زاری . (اِخ ) یحیی بن خزیمة و منسوب به زار اشتیخن است . وی از عبداﷲبن عبدالرحمن سمرقندی علم حدیث فراگرفته و از طیب بن محمدبن حشویه سمرقن...
ظاری . (ع ص ) گزنده . عاض .
ذاری ٔ. [ رِءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذرء. آفریننده . (مهذب الاسماء). خالق . نامی از نامهای خدای تعالی .
زاری کنان . [ ک ُ ] (ق مرکب ) نالان . گریان : بدینسان همی رفت زاری کنان که آمد بدان بارگاه کیان . فردوسی .یحیی چون بشنید، زاری کنان روی بک...
زاری زار. [ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )- به زاری زار ؛ زار زار : مرا ز چشم و سیه زلف یار یاد آمدفرونشستم و بگریستم بزاری زار. فرخی .- ||...
آه و زاری . [ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آه و ناله .
زاری محله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی کوچک است از دهستان میان دورود در بخش مرکزی شهرستان ساری . در 22هزارگزی شمال خاوری . دشت و معتدل ...
زاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گریه و ناله کردن . نالیدن . گریستن : مستی مکن که نشنود او مستی زاری مکن که نشنود او زاری . رودکی .شو تا قی...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.